-
برای دوست داشتن
دوشنبه 21 اسفندماه سال 1385 18:24
این بار هم تو را می یابم در هیاهوی یک التهاب ناب که صداقت را معنا می کند تو را آغاز می کنم به روی برگهای سپید تا برگهای دفتر زندگییم آرام ،آرام از روح ترانه هایت لبریز شوند باز می گردم به آغاز به ابتدای نگاه تو به اوج احساسهای بی نشان دوست داشتن رمزی برای رهایی از تکرار است دوست د اشتن رسیدن به اوج جاودانگی باورهای...
-
واسه تو....
دوشنبه 21 اسفندماه سال 1385 18:23
میتونم تو لحظههای بی کسیت، واسه تو مرحم تنهایی باشم میتونم با یه بغل یاس سفید، تو شبات عطر ترانه بپاشم میتونم از آسمون قصهها، واسه تو صد تا ستاره بچینم میتونم حتی اگه دلت نخواد، واسه تو روزی هزار بار بمیرم میتونم با یه سلام گرم تو ، تا ابد زندگیمو آبی کنم میتونم رو شونههای مردونت، دردامو با هقهقم خالی کنم...
-
دلم برات تنگ شده
دوشنبه 21 اسفندماه سال 1385 18:18
همیشه یه کسایی بودن که بهم میگفتن چرا تو عشق نداری؟همیشه بودن کسایی که بهم بگن عشق یعنی زندگی... میگفتن اگه عاشق نشی یعنی زندگی نکردی... ولی بهم نگفتن اگه اسیر یکی بشی دلت میسوزه...بهم نگفتن اگه با چشاش نگات کنه انگار تموم جونتو به آتیش میکشن...بهم نگفتن اگه تموم روز ببینیش بازم دلتنگش میشی...بهم نگفتن ممکنه یه روز...
-
عشق یعنی .....
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1385 20:29
عشق یعنی خون دل یعنی جفا عشق یعنی درد و دل یعنی صفا عشق یعنی یک شهاب و یک سراب عشق یعنی یک سلام و یک جواب عشق یعنی یک نگاه و یک نیاز عشق یعنی عالمی راز و نیاز عشق یعنی تا ابد فانی شدن عشق یعنی عابد و زاهد شدن عشق یعنی همچو لیلا خون شدن یا چو مجنون راهی صحرا شدن عشق یعنی تیشه فرهاد ها عشق یعنی عالم فریاد ها عشق یعنی...
-
من صبورم اما ..............
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1385 20:27
من صبورم اما .............. به خدا دست خودم نیست اگرمی رنجم یا اگر شادی زیبایی تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم...........! من صبورم اما .............. چه قدر با همه عاشقیم محزونم ! وبه یاد همه خاطرهای گل سرخ مثل یک شبنم افتاده به غم مغمومم.! من صبورم اما .............. بی دلیل ازقفس کهنه شب می ترسم بی دلیل از همه...
-
ساختم ....
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1385 20:25
ساختم ، تا تو را داشته باشم و ویران ، تا خودم را پی می گیرم از هر سو صدای ساختن و آوازِ فروریختنی که به ترنمی از لحظه ها بدل می شود . و می رسم تا تو، که می سازی تا داشته باشی ام و ویران تا خود را ...
-
سلام گلم
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1385 20:22
گفته بودی که چرا محو تماشای منی ان چنان محو که یکدم مژه بر هم نزنم مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی...!
-
سلام عشقم
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 09:37
عشق من وتو یه عشق زمینی نیست هر چه از زمان آشناییمون بیشتر میگذره بیشتر عاشقت می شم دیگه نمی تونی از دل من بری مگر اینکه جونم رئ هم از تنم جدا کنی و با خودت ببری دلم می خواهد فریاد بزنم و بگم دوست دارم گلاله.
-
من سرطان دارم
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1385 16:13
من سرطان دارم ، سرطان عشق، دوای درد من معشوقم است و تاریخ شفایم گرفتن دستان او و رسیدن به او می باشد پس خداوندا ، دوای درد مرا به قلبم برسان ، تا این کابوس وحشتناک سرطان و مرگ ، به خاطر جدایی از عشق ، در وجودم محو شود
-
سلام خوشگلم
پنجشنبه 21 دیماه سال 1385 20:54
سلام گلاله عزیزم تو تمام وجود و زندگیم هستی بی تو یک لحظه نمی خوام زنده باشم دوست دارم
-
اما بازم نیومدی
پنجشنبه 14 دیماه سال 1385 20:02
عاشق و مجنونت شدم ناخونده مهمونت شدم کلی پریشونت شدم اما بازم نیومدی قهوه فنجونت شدم شمع تو شمع دونت شدم خاک تو گلدونت شدم اما بازم نیومدی برف زمستونت شدم رسوا و حیرونت شدم چک چک ناودونت شدم اما بازم نیومدی آفتاب و بارونت شدم اشکای غلتونت شدم عطر گلابدونت شدم اما بازم نیومدی ماه تو ایوونت شد خراب و ویرونت شدم گل...
-
اگه قلبمو شکستی به فدای یک نگاهت
پنجشنبه 14 دیماه سال 1385 20:00
اگه قلبمو شکستی به فدای یک نگاهت این منم چون گل پرپر که نشستم سر راهت تو ببین غبار غم رو که نشسته بر نگاهم اگه من نمردم از عشق تو بدون که رو سیاهم اگه عاشقی یه درد، چه کسی آن درد رو ندیده تو بگو کدوم عاشق، رنج دوری نکشیده اگه عاشقی گناه، ما همه غرق گناهیم میون این همه آدم، یه غریب و بی پناهیم تو ببین به جرم عشقت،...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 دیماه سال 1385 19:59
تو دریایی و من موجی اسیرم که می خواهم در آغوشت بمیرم بیا دریای من آغوش بر کش نمی خواهم جدا از تو بمیرم نمیخوام بگم که قدر یه دنیا دوستت دارم... چون دنیا یه روز تموم میشه... نمیخوام بگم که مثل گلی... چون گل هم یه روز پژمرده میشه... نمیخوام بگم که سیاهی چشمات مثل شبهای پر ستاره اس... چون شب هم بالاخره تموم میشه......
-
دوستت دارم
پنجشنبه 14 دیماه سال 1385 19:51
گفت : می خوام برات یه یادگاری بنویسم . گفتم:کجا ؟ گفت : رو قلبت . گفتم مگه می تونی ؟ گفت : آره سخت نیست ، آسونه . گفتم باشه .بنویس تا همیشه یادگاری بمونه . یه خنجر برداشت . گفتم این چیه ؟ گفت : سیسسسسس . ساکت شدم . گفتم : بنویس دیگه ، چرا معطلی . خنجرو برداشت و با تیزی خنجر نوشت . دوست دارم دیوونه . اون رفته ، خیلی...
-
چقدر به حضور سبزت محتاجم
پنجشنبه 7 دیماه سال 1385 19:58
کاش می دونستی چقدر دلم بهانه تو را میگیره هر روز کاش می دونستی چقدر دلم هوای با تو بودن را کرده کاش می دونستی چقدر دلم از این روزهای سرد بی تو بودن گرفته کاش می دانستی چقدر دلم برای ضرب آهنگ قدمهایت گرمی نفسهایت، مهربانی صدایت تنگ شده کاش می دانستی چقدر دلواپس توام کاش می دانستی چقدر تنهام ، چقدر خسته ام و چقدر به...
-
مرا دریاب
پنجشنبه 7 دیماه سال 1385 19:48
سحرگاهان همراه با طلوع خورشید با عشق تو متولد می شوم تا شامگاه از نبودنت می سوزم و می سازم اگر باشی از وجودت جان می گیرم و با نفست زندگی می کنم و با خنده ات آرزوهایم را به فراموشی می سپارم به اندازه تمام ستاره های اسمان دوستت دارم همان ستاره هایی که شبهای خلوتم را نظاره گر بودند ودر اخر ای افتاب زیبای شرق از این...
-
سلام گلم خوبی
پنجشنبه 7 دیماه سال 1385 19:46
سلام عزیزم خوبی این منم که تو را می خوانم نه پری قصه هستم در آفاق داستان و نه قاصدکی در یک قدمی تو من یک انسانم کسی که همواره به یاد توست سالهاست با رودخانه و آسمان زندگی می کنم برای کفتران چاهی دانه می ریزم و ماه را به مهمانی درختان دعوت می کنم این تویی که مرا در تمام لحظات می بینی می نویسم تا تمامی درختان سالخورده...
-
سلام گلی عزیزم
پنجشنبه 9 آذرماه سال 1385 19:07
سلام عزیزم خوبی عصر پنجشنبه ات بخیر عزیزم خوشگلم کاش می تونستم پرواز کنم و بیام پیشت دوست دارم سعید
-
سلام
چهارشنبه 8 آذرماه سال 1385 19:32
قاب پنجره اتاقم را رو به سوئ کدامین سرزمین باز کنم که عکس چشمانت بر دلم بیفتد؟ کدامین باغچه حیاط را آبیاری کنم که بدانم روزی دستانت گلی از آن می چیند؟ بر کدامین در چشم بدوزم که بدانم قدمهای پر سخاوتت روزی از آن خواهد گذشت؟ کدامین کدامین کدامین ...
-
دوستت دارم
چهارشنبه 8 آذرماه سال 1385 19:11
چقدر شانه هایت را کم دارم یادت است گفتم : از آینده می ترسم ؟ آن روز دلیلش را نگفتم زیرا حتی تفکر آن هم برایم بس بود تا راهی کوهها و دشتها شوم ولی امروز دلیلش را می گویم : من از آینده بدون دستان تو می ترسیدم. تکه جدا مانده از قلبم آنقدر نگاههای تو را در روزگارم کم دارم که دیگر هیچ چشمی که عاشقانه به رویم خیره شده است...
-
عشق چیست؟
چهارشنبه 8 آذرماه سال 1385 19:09
به گل گفتم عشق چیست ؟گفت : از من خوشگل تر است به شمع گفتم عشق چیست ؟گفت از من سوزان تر است به پروانه گفتم عشق چیست گفت از من زیباتر است به عشق گفتم آخر تو کیستی ؟ با چشمانش فریاد زد که من نگاهی بیش نیستم
-
سلام گلی عزیزم
دوشنبه 29 آبانماه سال 1385 19:46
سلام عزیزم خوبی دلم واست یه ذره شده بود امیدوارم بتمنی بیای و نوشته هامو بخونی دوست دارم سعید
-
عزیزم
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1385 15:49
زندگی کتابی است پرماجرا ، هیچگاه آنرا به خاطر یک ورقش دور مینداز عزیزم خیلی دوست دارم خدا کنه بتونی بیای نوشته هامو ببینی برای خوشبختیت دعا میکنم می دونی دلم چی می خواهد دلم می خواست الان یه قایق داشتم سوارش می شدم و اینقدر می رفتم که تو دریاها گم می شدم...
-
نفس منو بگیر
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1385 15:44
اگه حتی بین ما فاصله یک نفسه نفس منو بگیر برای یکی شدن اگه مرگ من بسه نفس منو بگیر ای تو هم سقف عزیز ای تو هم گریه من گریه هم فاصله بود گریه آخر ما آخر بازی عشق ختم این قائله بود
-
لبــــــاس حقیقت
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1385 15:04
روزی دروغ به حقیقت گفت : مــــیل داری با هم به دریـــا برویم و شنـــا کنیم ، حقیقــت ساده لــوح پذیرفت و گول خورد . آن دو با هم به کنار ساحل رفتند ، وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش را در آورد . دروغ حیلــــه گـــر لباسهای او را پوشید و رفت . از آن روز همیشه حقیقت عــــریان و زشت است ، اما دروغ در لبــــــاس حقیقت...
-
درد دل
چهارشنبه 17 آبانماه سال 1385 19:30
در تمام لحظات زندگی ام دوست داشتن هیچکس را باور نکردم پرسیدند چرا؟ جواب ندادم اما ... اما امروز احساس می کنم دوست داشتن یک نفر را باور دارم باور دارم که مرا دوست دارد چون قلبم گواهی میدهد چون احساس می کنم با تمام وجود به او نیاز دارم و او را در قلب خود می بینم او تنها کسی بود که به گفتن دوستت دارم تمام وجودش را به پای...
-
ای مهربانترین عاشق
چهارشنبه 17 آبانماه سال 1385 15:17
ای مهربانترین عاشق تنها تو هستی که دستهای لبریز از مهرت را در دستان تشنهً محبت من می گذاری فقط تو دردهای کهنه و سر باز زدهً تنهای ام را التیام می بخشی ای همنوا با صبح می دانی که من در مکتب تو عشق را آموختم وبا وجود گرم تو معنای لطیف آفرینش را لمس کردم این تو بودی که دم مسیحای خود را در کالبد یخ بسته و کرخ من دمیدی...
-
دوستت دارم
چهارشنبه 17 آبانماه سال 1385 14:37
هیچ کس از جنس ما نبود... این چنین که هستم... که هستی... نمی گویم صمیمی... نمی گویم خوب... نمی گویم پاک... نمی گویم... ولی به خدا قسم... قسم به نان و نمک... به شرم تو... به چشم های قشنگ تو... اندازه هر چه دل تنهایی ات بخواهد... با همه وجود... و با هر چه عشق وعشق... دوستت دارم...
-
عاشقتم
چهارشنبه 17 آبانماه سال 1385 14:01
زمان ... بس کند می گذرد برای آنان که در انتظارند بس تند می گذرد برای آنان که می ترسند بس طولانی است برای آنان که در اندوهند و بس کوتاه برای آنان که سرخوش اند اما ابدی است برای آنان که عاشق اند ...
-
عشق واقعی
چهارشنبه 17 آبانماه سال 1385 13:28
پروفسور کورت پرواین در کتابی می نویسد: _ عشق میهمانی مؤدب است؛ورودش را با ضربه های قلب اعلام می کند. _ عشق واقعی حسادت نمی شناسد. _ عشق واقعی هرگز کور نیست چرا که واقعیت وجود دیگری را می بیند. _ عشق واقعی هرگز نمی تواند به نفرت تبدیل شود. _ عشق تنها چیزیست که با بخشیدن رشد می کند. _بهترین ملاک برای شناخت میزان عشق دو...