-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 خردادماه سال 1386 21:19
با هر چه عشق ، نام تو را می توان نوشت با هر چه رود ، نام تو را می توان سرود ترس از حصار نیست ! با دستهای روشن تو هر قفل کهنه را می توان گشود . چه لذتی داره آدم واسه اونی که دوسش داره بنویسه ! وچه لذتی بزرگتر از اون که بدونی همونی که همه اینها رو واسه اون مینویسی ، میخونش ! گلاله دوست دارم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 خردادماه سال 1386 21:15
حرفهایمان یکی است ، شرایطمان یکی نیست . روزی هست که تورا دلجویی های من نجات می دهد روزی هست که مرا دلجویی های تو خلاص می کند گاهی من نیازمند هدایتم ، گاهی تو !!!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 خردادماه سال 1386 21:15
اگر همه پنجره ها با من غریبه شوند هراسی نیست ! چشمهایت دریچه ای رو به طلوع آرزوهایم میباشد و من هر شب به بالشم که از جنس خیال نرم آغوش توست ، می سپارم که مرا درست در ساعت ماه ومهتاب بیدار کند ... مبادا که شبی ، تماشای آسمانی نگاهت را زیر باران نوازش و بوسه خواب بمانم .......
-
جاذبه
یکشنبه 13 خردادماه سال 1386 21:11
بدون سیب کاشف جاذبه می شدم، تنها اگر : من و تو و نگاهت، قبل از نیوتن بودیم .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 خردادماه سال 1386 21:07
تنها گذرنامه زندگی شوق آن اس ت ام ا بی تو چه شوقی؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 خردادماه سال 1386 20:54
سلام گلم خیلی دوست دارم خیلی دلم برات تنگ شده تو تمام دنیای منی شاید باورت نشه ولی هر لحظه، هر ثانیه ،هر دقیقه و هر ساعت و روزکه از عمرم میگذره بیادتم انگار که از بدو تولد تو رو میشناسم و باهات بزرگ شدم تو رو حس میکنم ،این دنیا رو بدون تو نمی خوام ،هرشب از خدا می خوام که فردا که از خواب بلند میشم از روز قبل بیشتر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 خردادماه سال 1386 19:47
سلام گلی مثل اینکه فراموش کردی یه سرب به وبلاگ بزنی نمی دونی چقدر دلم برات تنگ شده دوستت دارم سعید
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 خردادماه سال 1386 19:45
خیلی جالبه: از سوسک می ترسیم................از له کردن شخصیت دیگران مثل سوسک نمیترسیم. از عنکبوت میترسیم................از اینکه تمام زندگیمون تار عنکبوت ببنده نمی ترسیم. از خوب سرخ نشدن قورمه سبزی میترسیم................از سرخ شدن ادما از خجالت نمیترسیم. از سرما خوردگی میترسیم................از سرخورده کردن دوستامون...
-
گلاله دوستت دارم
سهشنبه 8 خردادماه سال 1386 19:44
محبت ره به دل دادن صفای سینه میخواهد به یاد یکدگر بودن دلی بی کینه میخواهد اگر دورم ز دیدارت دلیل بی وفایی نیست وفا ان است که نامت را همیشه بر زبان دارم گلاله دوستت دارم هر چندتا تو منو دوست داری من یه دونه بیشتر دوست دارم میدونی اینجوری خوبیش اینه که حتی اگه منو دوست نداشته باشی باز من یه دونه دوست دارم
-
سلام گلم
شنبه 8 اردیبهشتماه سال 1386 15:57
Photos Gallery - PicTiger امروز رفتم تو سایت xuqa همونطوز که خواسته بودی اون نوشته هایی که اول login شدنت میومد خوندم چیز خاصی نبود تبلیغ یه اسپانسر بود جوابشو دادم.بعد رفتم عکسهاتو نگاه کردم کیک تولدتو دیدم خیلی قشنگ بود ولی تا دیدمش یه دفعه تو دلم خالی شد خیلی غصه خوردم که موقع تولدت پیشت نبودم.دلم می خواهد جشن تولد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 اردیبهشتماه سال 1386 15:38
بچه که بودم فقط بلد بودم ت10? بشمارم 1،2،3،4،5،6،7،8،9،10 نهایت هر چیز همین 10 تا بود و چقدر این 10 تا قشنگ بود. ولی حالا نیمیدونم آخر دنیا کجاست؟ نهایت دوست داشتن چقدره؟ انگار خیلی هم حریص تر شدم اما می خوام بگم که دوست دارم میدونی چقدر؟ به همون اندازه ی 10 تای بچگی دوست دارم
-
سلام گلاله عزیزم
شنبه 8 اردیبهشتماه سال 1386 15:27
صدا کن مرا که صدایت زیباترین نوای عالم است ،صدا کن مرا که صدایت قلب شکسته ام را تسکین میدهد،صدا کن مرا تا بدانم که هنوز از یاد نبرده ای مرا،نشسته ام تا شاید صدایم کنی،صدایم کنی ومحبت بی دریقت را نثارم کنی.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1386 01:03
چقدر تنهای تنهایم بدون تو چقدر غمگین و بی تابم بدون تو همیشه بار غمها را به دوش خود مثال کوه می بینم پر از احساس تنهایی پر از تاریکیم بدون تو
-
باز باران .....
چهارشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1386 01:01
باز باران بی ترانه***گریه هایم عاشقانه***می خورد بر سقف قلبم***یاد ایام تو داشتن***می زند سیلی به صورت***باورت شاید نباشد***مرده است قلبم ز دستت***فکر آنکه با تو بودم***با تو بودم شاد بودم***توی دشت آن نگاهت***گم شدن در خاطراتت
-
سلام
چهارشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1386 00:59
از خـدا یـه گل خواسـتــم،اون بـه مـن یـه بـاغ داد من از خدا یه درخت خواستم،اون به من یه جنگل داد من از خـدا یـه دوسـت خواسـتم،اون به من تو رو داد
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 فروردینماه سال 1386 20:52
زندگی غصه تلخی است که از آغازش بس که آزرده شدم چشم به پایان دارم
-
نگو گذشته از ما ....
سهشنبه 28 فروردینماه سال 1386 20:34
نگو گذشته از ما نگو ازم گذشتی نگو دلت گرفته از اینکه پام نشستی تقدیرم اینکه پیشه من نمونی نگو باز می تونی تو بی من بمونی تقدیرم اینکه بمونم تو قفس همیشه بمونی یه تنها یه بی کس بنویس واسه من دلت از چی شکست واسه چی تو چشات رنگ غصه نشست بنویس واسه من دلت از چی برید بگو کی روچشات نقش گریه کشید آه آه بنویس بنویس واسه من...
-
سلام گلم
سهشنبه 28 فروردینماه سال 1386 20:31
برات یه هدیه دارم ##**#####**## این یه سیم خارداره. بپیچ دورت تا کسی دستش به گل من نرسه
-
باد را زمزمه قلب تهی میداند ...
پنجشنبه 9 فروردینماه سال 1386 21:27
ماهیان فردا دگر از عشق نسازند هرگز آوازی از اشک و حباب دلشان ماهیان فردا دلتنگیشان از ما نیست از حباب دلشان قفسی میسازند لبخند و ترنم که در آن زندانی ست سخن از فردا نیست سخن از آزادی ست سخن از عشق وجود هستی که دگر در قفس قلب کسان زندانی ست و صدایی که دگر نتوان گفت سرود هستی فردا آوازی ست کز افق می آید انتظار فردا بر...
-
سفر
پنجشنبه 9 فروردینماه سال 1386 21:16
ای بوی تو گرفته تن پوش کهنه ی من چه خوبه با تو رفتن رفتن همیشه رفتن چه خوبه مثل سایه همسفر تو بودن هم قدم جاده ها تن به سفر سپردن چی می شد شعر سفر بیت آخرین نداشت عمر کوچ من و تو دم واپسین نداشت آخر شعر سفر آخر عمر منه لحظه ی مردن من لحظه ی رسیدنه منو با خودت ببر ای تو تکیه گاه من خوبه مثل تن تو با تو همسفر شدن منو با...
-
پشت این پنجرها ...
پنجشنبه 9 فروردینماه سال 1386 21:12
پشت این پنجرها دل میگیره غم غصه ی دل و تو میدونی وقتی از بخت خودم حرف میزنم چشام اشک بارون میشه تو میدونی عمریه غم تو دلم زندونیه دل من زندون داره تو میدونی هر چی بش میگم تو آزادی دیگه می گه من دوست دارم تو میدونی می خوام امشب با خدا شکوه کنم شکوه های دلم و تو می دونی بگم ای خدا چرا بختم سیاست چرا بخت من سیا تو میدونی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1385 20:56
دختران شهر به روستا می اندیشند دختران روستا در آرزوی شهر می میرند مردان بزرگ به آرامش مردان کوچک می اندیشند مردان کوچک در آرزوی آسایش مردان بزرک می میرند کدام پل در کجای جهان شکسته است که هیچ کس به خانه اش نمی رسد
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1385 20:55
عشق فراموش کردن خود در وجود کسی است که همیشه و در همه حال ما رو به یاد داره . عشق ساکت است اما اگر حرف بزنه از هر صدایی بلند تر است . عشق یعنی ترس و رنج از دست دادن تو عشق سرخی لبهای
-
من امروز به تو نیازم دارم نه فردا.
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1385 20:52
به جای دسته گلی که فردا در قبرم نثار می کنی امروز با شاخه گلی کوچک یادم کن. به جای سیله اشکی که فردا برمزارم میریزی امروز با تبسمی شادم کن به جای اون متن های تسلیت که فردا برام می نویسی امروز با یک پیغام کوچک خوشحالم کن من امروز به تو نیازم دارم نه فردا.
-
همیشه اینگونه بوده است ...
جمعه 25 اسفندماه سال 1385 20:36
همیشه اینگونه بوده است کسی را که خیلی دوست داری زود از دست می دهی...پیش از آنکه خوب تگاهش کنی ، مثل پرنده ای زیبا بال می گشاید و دور می شود ...فکر می کردی می توانی تا آخرین روز که زمین به دور خود می گردد و خورشید از پشت کوهها سرک می کشد در کنارش باشی ...هنوز بعضی حرفهایت را به او نگفته بودی ... هنوز همه لبخندهایت را...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 اسفندماه سال 1385 20:27
تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست ... تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در آن نیست ... تنهایی را دوست دام زیرا تجربه کردم ... تنهایی را دوست دارم زیرا خداوند هم تنهاست ... تنهایی را دوست دارم زیرا... در کلبه تنهایی هایم در انتظار خواهم گریست و انتظار کشیدنم را پنهان خواهم کرد
-
عاشقتم
دوشنبه 21 اسفندماه سال 1385 18:53
در کدوم گلستون می شه تو رو دید . از کدوم مسافرمیشه حالتو پرسید و رفتمو رفتم تا به شهر تو رسیدم . گشتمو گشتم مثل تو گلی ندیدیم. گل ابریشمی من . گل ابریشمی من
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 اسفندماه سال 1385 18:34
سحرگاهیست و من با قلبی اکنده از درد و غروری که برای عشق تو شکسته این چنین خودم را تفسیر می کنم من از چشمان شبنم زده مهتاب امده ام از کنار جوانه های عشق وطنین قلب شکسته ام و چشمان باران خورده ام، آمده ام تا دوباره در اغوشت بگیرم و برایت از تنهایی شبهای غربت بگویم از احساس باران هنگام لمس زمین از ارامش موجهای دریا واین...
-
به پاس دوستی
دوشنبه 21 اسفندماه سال 1385 18:28
به پستوی خاطراتت سری بزن انقدر از کلمه ها دور بوده ای که برخی از واژه ها سالهاست خوابیده اند از دوستت دارم شروع کن این بهترین کلام برای شروعی دوباره است برای کسی می نویسم که در تن خسته و رنجورم با نیروی عشقش حس نشاط و زندگی را افریدن برای کسی می نویسم که تنها با کلامش اشنایم و با چهره اش بیگانه فقط این را می دانم که...
-
دریابم
دوشنبه 21 اسفندماه سال 1385 18:25
سحرگاهان همراه با طلوع خورشید با عشق تو متولد می شوم تا شامگاه از نبودنت می سوزم و می سازم اگر باشی از وجودت جان می گیرم و با نفست زندگی می کنم و با خنده ات آرزوهایم را به فراموشی می سپارم به اندازه تمام ستاره های اسمان دوستت دارم همان ستاره هایی که شبهای خلوتم را نظاره گر بودند ودر اخر ای افتاب زیبای شرق از این...