-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1392 15:30
دوست شدن باکسی که یکبار ترکت کرده ؛ مثل پوشیدن لباس چرکاته بعداز دوش گرفتن
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1392 14:44
ای که در تنهاترین تنهاییم تنهای تنهایم گذاشتی الهی که در تنهاترین تنهاییت تنهاترین تنها کست تنهای تنهایت گذارد
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1392 13:41
... تمام روزهای که سرگرمیت بودم زندگیم بودی.........
-
آزموده را آزمودن خطاست
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1392 12:30
باز گول حرفهاتو خوردم گفتی عئض شدی گفتی میخوای جبران کنی گفتی مثل قدیما دوستم داشته باش دوباره تا بهت دل بستم همون کارهای قبلتو انجام دادی مشکل داری مریضی ادفعه قبل بخشیدمت با وجودی که تاز ته دل نبود ولی برات ارزوی خوشبختی کردم از خدا خواستم بهم این قدرتو بده که بتونم ببخشمت.ولی باز اومدی گند زدی به زندگیم و رفتی این...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 فروردینماه سال 1392 10:15
دیگر مثل قدیم انسانها اشکم را در نمی آورند . قلبم دیگر مثل قدیم ها ضعیف نیست . آن قدر که اکنون مرا می ترساند گذشت وآینده زیاد مرا نمی ترساند. آدم ها خیلی راحت می آیند و می روند و مثل قدیم ها فکرم رو مشغول نمی کنند. نوشته هایم دیگر مثل قدیم ها گیج و مبهم نیست . دوستانی دارم که وقتی به بودشان فکر می کنم دیگر مثل قدیم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 بهمنماه سال 1391 03:54
سلامم را تو پاسخ گوی ولی ای وای چه رویایی ست حرفهایت. ولی افسوس و واویلا که پشتم را شکستی و همیشه آه این تنها بدنبالت خواهد بود
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 بهمنماه سال 1391 03:52
خلوت شب را دوست میدارم صدای سکوت را می پرستم دل را به دریا میزنم دلم زخمی تر از همیشه ست آهسته به من می گوید بعداز خدا معبودم اوست اما تازه متوجه میشوم آنقدر ساکت مانده ام که زبانم از سخن گفتن عاجز شده چشمانم را میبندم چهره ی زیبایش را تصور میکنم انگار اعضای بدنم دیگر از مغزم فرمان نمیگیرند یاد اولین دیدارمان می افتم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 بهمنماه سال 1391 03:50
باور خام من هنوز گاه گاه بی محابا به سراغ خواب های آشفته من می آید و با آنها گفتگو می کند پچ پچه هایی کوتاه اما کاری و خواب های آشفته و ساده من به سراغ دل نازکم می آیند و دل ناگهان بغض می کند و بهانه گیری آغاز می شود من باید با این دل و بهانه هایش چه می کردم . من هم به سراغ ترکهای خاطرات به سراغ راهروی کوتاه می روم تا...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 بهمنماه سال 1391 03:49
فقط غروب جمعه نیست که دلگیر است ، کافیست دلت گیر باشد . . .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 بهمنماه سال 1391 03:48
دلم خوش بود که یــارم باوفا بود ، کمی از زندگیــــش از آن ما بود ولی افسوس که فکر ما غلط بود ، که زنگ تفریحش احساس ما بود
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 بهمنماه سال 1391 03:48
دوستت دارم را برای هردویمان فرستادی ، هم من و هم او ، نمیدانم خیانت میکردی یا عدالت . .
-
آشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــق
جمعه 20 بهمنماه سال 1391 03:48
آشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــق از این به بعد اینگونه بنویسید ، چون همیشه سرش کلاه می رود
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 بهمنماه سال 1391 03:47
شب بود ، شبی که تصویری سیاهتر از گذشته ها داشت… شبی که مهتابش در پشت ابرهای سیاه به خواب رفته بود. شبی که گهگاهی ستاره های نادری در آسمان سیاه و ابری می درخشیدند . ستاره هایی که نوری نداشتند… شب سوت و کور شده بود ، بدون مهتاب ، بدون ستاره! ابرها به آرامی از کنار ماه می گذشتند… وقتی ابرهای سیاه بر روی ماه می نشستند...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1391 13:02
سلام گلی بد جور دلمو شکستی دیگه به هیچ دختری نمی تونم اعتماد کنم ازت نمیگذرم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 بهمنماه سال 1390 23:11
سلام عشق من هیچ وقت فکر نمی کردم یه روز اینقدر بی رحم بشی که بهم بگی ازم متنفری در حقم خیلی بد کردی خوب جواب دلبستگی و وفاداریمو دادی من چه بدی در حقت کردم که بهم میگی ازت متنفرم؟..........................کی با احساساتت بازی کردم ؟گلی هنوز هم با وجود همه ی این کارهات دوستت دارم لعنتی
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 آبانماه سال 1390 14:29
کبریای توبــه را بشکن پشیمانی بس است از جواهر خانه ی خالی نگهبانی بس است ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین آبرو داری کــن ای زاهد! مسلمانی بس است خلـق دل سنگ اند و من آیینه با خود می برم بشکنیدم دوستان! دشنام پنهانی بس است یوسف از تعـبیر خــواب مصـــریان دل ســـرد شد هفتصد سال است می بارد! فراوانی بس است نسل پشت نسل...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 آبانماه سال 1390 14:28
و آمدی که بریزی به هم جهانم را به نا کجــا بکشـــی پای ناتوانم را مهــم نبود کــه ویران شدم بـــه خاطر تو دلم خوش است که پس دادم امتحانم را شروع کرده ام از این به بعد پیر شوم به نیش عقربه ها می کشم زمانم را به من مگیر که دیوانه ات شدم ، هر چند بــه باد مـی دهد این داغ ، دودمانـــــم را و آمدی که به پایم بپیچـی و بروی...
-
دلم برات تنگ شده
جمعه 6 آبانماه سال 1390 14:27
دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت آه از آیینه کـــه تصویـــر تـــو را قاب گرفت خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد کشتی ام را شب طوفانی گرداب گرفت در قنوتـــم ز خدا «عقـل» طلب مــــی کردم «عشق» اما خبر از گوشه ی محراب گرفت نتوانست فـــرامــــوش کند مستــــی را هر که از دست تو یک قطره می ناب گرفت کـــی بـــــه انداختن...
-
نازنینم کجایی چرا به وبلاگمون سر نمی زنی؟
جمعه 6 آبانماه سال 1390 14:26
نشد سلام دهم - عشق را جواب بگیرم غـــرور یـــخ زده را ، رو بــــه آفتاب بگیرم نشد که لحظه ی فرّار مهربان شدنت را بـــه یادگار ، برای همیشه قاب بگیــــرم نشد تقاص همه عمــر تشنه جانـــــی خود را به جرعه ای ز تو - از خنده ی سراب - بگیرم چرا همیشه تو را ، ای همه حقیقتم از تو من از خیال بخواهــــم و یا ز خواب بگیــرم چقدر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1390 00:30
خدایا از این همه سکوت می ترسم اینجا خیلی تاریکه دیگه انسانی نمی بینم نجاتم بده لعنت به این زندگی کوفتی
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1390 00:27
خدایا چرا خلاصم نمی کنی دیگه تا کی باید زجر بکشم تا کی؟من دیگه تحمل ندارم یعنی این قدر برات بد بودم؟که سهمم همیشه تنهاییه؟گناهم چیه ؟دیگه جهنمی بدتر ازاین مگه پیدا می شه؟خسته شدمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم دیگه باید چکار کنم که کمکم کنی نخواستم این دنیاتو
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 مردادماه سال 1390 00:40
چه بی پــَـــــــــروا دلـــــــــم آغوشِ ممــــــــــنوعه ای را میخــــــواهد.... که تنـــــــــــها شرعی بودنش را من مـــــــیدانم و دلــــــم و تــــــــــو......... ♥
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 مردادماه سال 1390 00:37
دلم را که مرور میکنم تمام آن از آن توست فقط نقطه ای از آن خودم ....... روی آن نقطه هم میخ میکوبم و قاب عکس تو را می اویزم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 مردادماه سال 1390 00:33
یک نفر هست که از پنجرهها نرم و آهسته مرا میخواند گرمی لهجه بارانی او تا ابد توی دلم میماند یک نفر هست که در پرده شب طرح لبخند سپیدش پیداست مثل لحظات خوش کودکیام پر ز عطر نفس شببوهاست یک نفر هست که چون چلچله ای روز و شب شیفته پرواز است توی چشمش چمنی از احساس توی دستش سبد آواز است یک نفر هست که یادش هر روز چون...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 مردادماه سال 1390 00:31
عشق را می شود از پنجره چشم تو دید باید از رد نگاه تو به خورشید رسید بی تو لحن همه ی پنجره ها دیواری ست کوچه و خش خش پاییز همه تکراری ست کی از این کوچ غم انگیز حذر خواهی کرد؟ کی از این کوچه متروک گذر خواهی کرد؟ آه سرشارترین فصل غزل خوانی من کی از این جاده میایی تو به مهمانی من؟ خسته ام دیگر از این فصل غم آلوده و سرد ای...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 مردادماه سال 1390 00:18
روی آن شیشه تبدار تو را ها کردم اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم حرف با برف زدم، سوززمستانی را با بخار نفسم وصل به گرما کردم شیشه بد جور دلش ابری و بارانی شد شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم عرقی سرد به پیشانی آن شیشه نشست تا به امید ورود تو دهان وا کردم در هوای نفسم گم شده بودی ای عشق با سرانگشت، تو را گشتم و پیدا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 مردادماه سال 1390 00:06
سلام عزیزم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مردادماه سال 1390 00:33
دوست دارم گلی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مردادماه سال 1390 00:30
سردم شده است و از درون می سوزم حالا شده کار هر شب و هر روزم تو شعر مرا بپوش سرما نخوری من دکمه ی این قافیه را می دوزم !
-
سلام عزیزم
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1390 01:06
من تشنه ی غرق شدن بودم....... تشنه ی عدم........حتی اگر روح م مدام نهیب می زد : تو از جنس تازه ی زندگی هستی......... اما چیزی در من فروریخته بود ......... چیزی شبیه منطق ... شبیه دلیل ... شبیه اثبات! که دیگر به این سادگی ها دست بردار نبود... من روزها بود که جاودانگی را از یاد برده بودم............و چشمان سیاه ات ،...