گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

گلاله من

از سینه تنگم دل دیوانه گریزد
دیوانه عجب نیست که از خانه گریزد

سلام عزیزم دلم خیلی برات تنگ شده

میبینم جدیدا فرصت نکردی به اینجا سر بزنی

خیلی دوست دارم

 

ای سر چشمه ی محبت
ای عشق واقعی
چگونه ستایشت کنم در حالی که قلبت از محبت بی نیاز است
چگونه ببوسمت وقتی که عشقت در وجودم جاری میشود
بگزار نامت را تکرار کنم نامت زیباست دلنشین است
چه داشته ای که اینگونه مرا تلسم کرده ای
من اینگونه نبودم تو عشق را با من آشنا کردی
تو هوای دلم را با طراوت کردی
زمانی که با تو هستم به آسمان به بیکران برواز میکنم
پس بدان دوستت دارم گرچه پایان راه را نمیدانم

عشق شیرین تر از ازدواج است برای اینکه زمان هم شیرین تر از تاریخ برای تو

باید فراموش کنی که تنهایی

دوستی خالص‌ترین عشق است. دوستی والاترین صورت عشق است جایی که چیزی نمی‌خواهی، شرطی قائل نمی‌شوی، جایی که ایثار کردن عین لذت است. یکی بسیار نصیب می‌برد، اما این اصل نیست، این نصیب خودبه‌خود پیش می‌آید. انسان نیاموخته است که زیبایی‌های تنهایی را دریابد. او همیشه آوارهٔ جستن نوعی پیوند است، می‌خواهد با کسی باشد – با یک دوست، با یک پدر، با یک همسر، با یک فرزند، با یکی و کسی... اما نیاز اساسی آن است که به گونه‌ای فراموش کنی که تنهایی

با یک دل سبز دوستت دارم

نمی توانم بیانش کنم تو مثل سرابی یا نه ... بهتر بگویم مثل آب دریایی . تشنگی را رفع           نمی کنی وقتی می بینمت بیشتر دلم تنگت می شود ... از دیدنت سیرنمی شوم                دوستت دارم تو  همانی که گفتی : دل مهربانت را در مقابل من به آهن به سنگ بسپار و مرا به سرخی خون دل شقایق اما من جز به تو دل به کسی نمی دهم این دل فقط مال توست فقط دوستم بدار و ترکم نکن روز رفتنت روز مرگ شقایق ..روز زردی دل سبز من است دوستت دارم تو همانی که می گفتی : من در عالم سرد خودم باید آنقدر تنها بمانم و  آنقدر تنها بگریم که تمام نوشته هایم بوی باران بگیرد اما من می گویم که سردی دلت را به من بسپار و گرمی دل من از آن تو فقط بدان که با یک دل سبز دوستت دارم