ساختم ، تا تو را داشته باشم و ویران ، تا خودم را پی می گیرم از هر سو صدای ساختن و آوازِ فروریختنی که به ترنمی از لحظه ها بدل می شود . و می رسم تا تو، که می سازی تا داشته باشی ام و ویران تا خود را ...
[ بدون نام ]
پنجشنبه 19 بهمنماه سال 1385 ساعت 11:28 ب.ظ
گاه یک لبخند آنقدر عمیق میشود که گریه میکنم گاه یک نغمه آن قدر دست نیافتنی است که با آن زندگی میکنم گاه یک نگاه آن چنان سنگین است که چشمانم رهایش نمیکنند گاه یک عشق آن قدر ماندگار است که فراموشش نمیکنم زندگی رسم خوشایندی نیست زندگی اجباراست لاجرم باید زیست
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
گاه یک لبخند آنقدر عمیق میشود که گریه میکنم گاه یک نغمه آن قدر دست نیافتنی است که با آن زندگی میکنم گاه یک نگاه آن چنان سنگین است که چشمانم رهایش نمیکنند گاه یک عشق آن قدر ماندگار است که فراموشش نمیکنم
زندگی رسم خوشایندی نیست زندگی اجباراست لاجرم باید زیست