گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

سلام گلاله عزیزم

صدا کن مرا که صدایت زیباترین نوای عالم است ،صدا کن مرا که صدایت قلب شکسته ام را تسکین میدهد،صدا کن مرا تا بدانم که هنوز از یاد نبرده ای مرا،نشسته ام تا شاید صدایم کنی،صدایم کنی ومحبت بی دریقت را نثارم کنی.
نظرات 2 + ارسال نظر
گلاله پنج‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:51 ب.ظ



به نام سرفصل همه نامه‌ها
چه آنهایی که نوشته شدند
و چه آنهائی که سپید ماندند
تا کاغذها سیاه نشوند.
یک سلام پر رنگ و چند نقطه چین …
به علامت جوابهایی که هرگز ندادی
و یک دقیقه سکوت!
به احترام تمام لحظه هایی که در انتظار پاسخ تو مردند.
فرض که دلت نخواست!
به فرض که حوصله ات نیامد!
به فرض که لایقش نبودم!
فرض که دوستم نداری!
نه خودم نه نامه هایم را!!!
این خودش قانع کننده ترین دلیل دنیاست.
بی دلیلی هم خودش کلی دلیل ست.
لااقل می گفتی:
«این هم که جوابی ننویسند جوابی ست»
دریغ از همین حرف
چه می شود کرد
توئی و عزیز کرده این دل رسوای سرگردان خودم،
چه کارش کنم
جواب هم ندهی بهانه ات را می گیرد
بگذریم …
حوالی همین روزهای پژمرده نیامدنت
انگار کسی از آسمان به من گفت
شاید این عزیز کرده دلت شعر به دل مخملی اش نمی نشیند!
حق بعد از تو با اوست
این بار دیگر شعر نمی نویسم
نامه هایی را برایت می نویسم
که در تنهایی پاییزی ام برای خودم نوشتم
و برای تو پاره کردم.
حقیقتش فکر می کردم
اگر می خواست
از این زبان خوشت بیاید
حرفهای عادی خودم را بیشتر دوست داشتی
که نداری
حالا چاره ای نیست،
این را هم امتحان می کنم.
راستی به دل نگیر
بین نامه هایی که پاره کردم
اسم تو همیشه با چند کلام قبل و بعدش سالم و دست نخوره ماند و
حالا هم از روی همان اسم خودت
نامه های تکه تکه شده را کنار هم چیدم
و برایت نوشتم
این بار هم اگر به دلت ننشت
فکر دیگری می کنم
شاید هم دفعه بعد
به سبک آدم های آن طرف تاریخ حرفهایم را برایت نقاشی کردم.
خدا را چه دیدی
شاید پسندیدی
خوب دیگر وقت چشمهای روشن نازت را زیاد گرفتم
بگو به روشنی خودشان کدری لهجه این لیلی آواره را ببخشند.
ممنون که همیشه ناخواسته کمکم می کنی
چه خودت،
چه اسم قشنگت،
چه سفرت،
چه نیامدنت
و این بار هم بی جوابیت
که کانون از هم پاشیده نامه های پاره پاره ام را به هم پیوند زد،
تاریخ نمی زنم
هر وقت که تو ممکن است حوصله مهربانیت بیشتر باشد.
حرف آخر اینکه زیبا،
بی تقصیر پروانه ات می مانم
و برای تو می نویسم
تو عزیزی،
چه بهاری باشی،
چه تابستانی،
چه پاییزی
دلت نسوزد،
نگو چه لحن غم انگیزی
راست می گویم
که عزیزی،
حتی اگر اینها را هم مثل بقیه فراموش کنی
و دور بریزی
کسی که هم بی تو می میرد
و هم برای تو.

گلاله یکشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:32 ق.ظ

یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
لخت و عور تنگ غروب سه تا پری نشته بود
زارو زار گریه می کردن پریا
مث ابرای بهار گریه می کردن پریا
گیسشون قد کمون رنگ شبق
از کمون بلندتر ک ،از شبق مشکی ترک
روبروشون تو افق شهر غلامای اسیر
پشتشون سردو سیا قعله ی افسانه ی پیر
از افق جیرینگ جیرینک صدای زنجیر میومد
از عقب از توی برج ناله ی شبگیر میومد
پریا !گشنه تونه ؟
پریا! تشنه تونه ؟
پریا !خسته شدین ؟
مرغ پر بسته شدین ؟
چیه این های های تون
گریه تون وای وای تون ؟
پریا هیچی نگفتن ِ زار زار گریه می کردن پریا
مث ابرای بهار گریه می کردن پریا
پریای نازنین
چه تون زار می زنین ؟
توی این صحرای دور
توی این تنگ غروب نمی کین برف میاد ؟
نمیکین بارون میاد ؟
نمگین گرگه میاد می خورتون ؟
نمیکین دیبه میاد یه لقمه خام می کندتون ؟
نمی ترسین پریا نمیاین به شهر ما؟
شهر ما صداش میاد صدای زنجیراش میاد
پریا
قدر رشیدم بیبین
اسب سفیدم بیبین
اسب سفیده نقره نل
یال و دمش رنگ عسل
مرکب صرصر تک من
آهوی آهن رگ من
گردن وساقش بیبین
باد دماغش بیبین
امشب توشهر چراغونه ،خونۀ دیبا داغونه
مردم ده مهمون مان ،با دامب و دومب به شهر میان
می رقصن و می رقصونن ،غنچۀ خندون می ریزن
نقل بیابون می ریزن،های می کشن، هوی مکشن
!شهرجای ما شد»
عید مردماس ، دیب گله داره
دنیا مال ماس ، دیب گله داره
سفیدی پادشا س ،دیب گله داره
سیاهی روسیا س، دیب گله داره
پریا
دیگه توک روز شیکسته ،درای قلعه بسته
اگه تازوده بلن شین ،سوار اسب من شین
می رسیم به شهر مردم ،ببینین :صداش میاد
جینگ وجینگ ریختن زنجیر برده هاش میاد.
آره؟زنجیرای گرون ،حلقه به حلقه ،لابه لا
می ریزن ز دست وپا،
پوسیده ن ،پاره میشن
دیبا بیچاره میشن
سر به جنگل بذارن ،جنگل و خارزار می بینن
سر به صحرا بذارن ، کویر ونمک زار می بینین
عوضش تو شهر ما ...[آخ !نمی ونین پریا
در برجاوا می شن ،برده دارا رسوا می شن
غلوما آزاد می شن ، ویرونه ها آباد می شن
هرکی که غصه داره ،غمشو زمین میذاره
قالی میشن حصیرا ،آزاد میشن اسیرا
اسرا کینه دارن ،داسشونو ور میدارن
سیل می ش:شرشرشر
آتیش می شن:گرگرگر
توقلب شب که بد گله ،آتیش بازی چه خوشگله
آتیش؟آتیش !ـ چه خوبه ،حالام تنگ غروبه
چیزی به شب نمونده ،به سوز تب نمونده
به جستن و واجستن ،تو حوض نقره جستن
الان غلاما وایسادان که مشعلارو وردارن
بزنن به جون شب ، ظلمتو داغونش کنن
عمو زنجیر بافو پالون بزنن وارد میدونش کنن
به جائی که شنگولش کنن ،سکۀ پولش کنن
دست همو بچسبن ،دور یارو برقصن
حمومک مورچه داره ، بشین و پاشودربیارن
قفل وصندوقچه داره ، بشین وپاشو دربیارن
پریا !بسه دیگه های های تون
گریه تون ،وای وای تون
پریا هیچی نگفتن ،زاروزار گریه می کردن پریا
مث ابرای بهار گریه می کردن پریا
پریای خط خطی
لخت وعریون ، پاپتی
شبای چله کوچیک ،که تو کرسی ،چیک چیک
تخمه می شکستیم وبارون می اومد صداش تو نودون می اومد
بی بی جون قصه می گف حرفای سر بسه می گف
قصۀ سبز پری زرد پری ،قصۀ سنگ صبور، بز روی بون
قصۀ دختر شاه پریون ،شما ئین اون پریا
اومدین دنیای ما
حالاهی حرص می خورین ، جوش می خورین ،غصۀ خاموش می خورین
که دنیامون خال خالیه غصه ورنج خالیه ؟دنیای ما قصه بود،پیغوم سر بسته بود
دنیای ما عیونه
هرکی می خواد بدونه :دنیای ما خار داره ،بیابوناش مار داره
هرکی باهاش کار داره ،دلش خبردار داره
دنیای ما بزرگه ،پراز شغال و گرگه
دنیای ما هی هی هی
عقب آتیش لی لی لی
آتیش میخوای بالاترک ،تاکف پات ترک ترک
دنیای ما همینه ،بخواهی نخواهی اینه
خوب ،پریای قصه!مرغای پر شکسته
ابتون نبود، دونتون نبود،چائی وقلیون تون نبود
کی بهتون گفت بیاین دنیای ما ،دنیای واویلای ما
قلعه قصه تونو ول بکنین ،کارتونو مشکل بکنین ؟
پریا هیچی نگفتن ،زاروزار گریه می کردن پریا
مث ابرای بهار گریه می کردن پریا
دس زدم به شونشون ،که کنم رونه شون
پریا جیغ زدن ،ویغ زدن ،جادو بودن دود شدن ،بالا رفتن تار شدن
[پائین اومدن پود شدن ،پیر شدن گریه شدن ،جوون شدن
حننده شدن ،خان شدن بنده شدن ،خروس سرکنده شدن
میوه شدن هسته شدن ،انارسر بسته شدن ،امید شدن یاس شدن ستارۀ نحس شدن
وقتی دیدن ستاره ،به من اثر نداره
می بینم وحاشا می کنم ،بازرو تماشا می کنم
هاج واجومنگ نمی شم ،ازجادو سنگ نمی شم
یکیش تنگ شراب شد
یکیش دریای آب شد
یکیش کوه شدوزق زد
توآسمون تتق زد
شرابو سر کشیدم ،پاشنه رو ور کشیدم
زدم دریا تر شدم ،ازون ورش به در شدم
دویدم دویدم ،بالای کوه رسیدم
اون ور کوه ساز می زدن ،همپای آواز می زدن
دلنگ دلنک شاد شدیم
از ستم آزاد شدیم
خورشید خانوم آفتاب کرد ،کلی برنج توآب کرد
خورشید خانوم بفرمائین ،ازون بالا بیائین پائین
ما ظلمونفله کردیم ،آزادیرو قبله کردیم
از وقتی خلق پاشد ،زندگی مال ما شد
از شادی سیر نمی شیم ،دیگه اسیر نمی شیم
هاجستیم واجستیم ،تو حوض نقره جستیم
سیب طلارو چیدیم ،به خونه مون رسیدیم
بالا رفتیم دوغ بود ،قصه بی بیم دورغ بود
پائین آمدیم ماست بود قصۀ ما راست بود
قصۀ ما به سر رسید غلاغه به خونه ش نرسید
هاچین و واچین ،زنجیرو وارجین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد