گلاله
پنجشنبه 24 خردادماه سال 1386 ساعت 06:52 ب.ظ
کاش از شاخه سرسبز حیات گل اندوه مرا میچیدی . می نویسم (( د ی د ار )) تو اگر بی من و دلتنگ منی ... یک به یک فاصله ها را بردار .. ! شیشه دل را شکستن احتیاجش سنگ نیست ، این دل ما با نگاهی سرد پرپر می شود .. آسمان با ستاره ها زینت شده و قلب من با یاد تو . یک روز ماهی به آب گفت تو نمیتونی اشکهای من رو ببینی چون تو آبی . آب جواب داد اما من اشکهات رو حس میکنم چون توی دل منی . خانه رویاهایم کلبه ای است کوچک در دشت شقایقها که تو را کم دارد .. ! تو مثل ستاره ها میمونی ... مثل اونهاقشنگ .. اما یه فرقی با ستاره ها داری ، اونها خیلی زیادن ولی تو تکی .. ! یادم رفت بهت بگم دیروز رفتم خیاطی گفتم ساسونهای دلم رو باز کنه آخه دلم خیلی واست تنگ شده بود ... ! ماهی قرمز کوچکی هستم در دل شیشه ای تو . مواظب باش دلت نشکنه که من میمیرم ... وقتی یاد تو با اون چشمهای عزیزت ، میشه همبستر لالایی شبهام ! تازه میفهمم که ای وای ! قدر دنیا تو رو میخوام ..
گویا که در پریش ترین حالات ناگاه نادیای غم گرفته من برآشفت و گفت که هلا ای مرد ! مرا صلایی روشن و پر وضوح زن از دل که دیگر در حدیث دل دلم را از شکیبایی شکیب نیست وآنگاه کلامش را چنین همکلامی کردم که آه ای فرشته طناز و تن ناز من , ای سوز و ای ساز من ! گیرم که هر آئینه ترا موجی سبکسیر توانم گشت همیشه در گشت در موج خیز این اقیانوس ناپیدا کرانه با من بگو ای خوش گوی ! آیا دریای بی کنار , کدامین موج را ساحلی تواند داشت ؟
قسم به عشق
که بسیار و بیشمار خواهم که ترا از دل سخن از دل گویم وهر آنچه از همت و غیرت در حصه هستی خویشتن دارم بر این مقصود مقصور گردانم اما نخست این نکته گفتن را واجب آید که تا دل چه داند و چه گوید از دانستن خویش وانگهی اندر حدیث دل در ابتدای امر مرا دل از دل گفتن باید که به چنگ آید و آن به سهل ناید که به جنگ به چنگ آید ... .
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
کاش از شاخه سرسبز حیات گل اندوه مرا میچیدی .
می نویسم (( د ی د ار )) تو اگر بی من و دلتنگ منی ... یک به یک فاصله ها را بردار .. !
شیشه دل را شکستن احتیاجش سنگ نیست ، این دل ما با نگاهی سرد پرپر می شود ..
آسمان با ستاره ها زینت شده و قلب من با یاد تو .
یک روز ماهی به آب گفت تو نمیتونی اشکهای من رو ببینی چون تو آبی . آب جواب داد اما من اشکهات رو حس میکنم چون توی دل منی .
خانه رویاهایم کلبه ای است کوچک در دشت شقایقها که تو را کم دارد .. !
تو مثل ستاره ها میمونی ... مثل اونهاقشنگ .. اما یه فرقی با ستاره ها داری ، اونها خیلی زیادن ولی تو تکی .. !
یادم رفت بهت بگم دیروز رفتم خیاطی گفتم ساسونهای دلم رو باز کنه آخه دلم خیلی واست تنگ شده بود ... !
ماهی قرمز کوچکی هستم در دل شیشه ای تو . مواظب باش دلت نشکنه که من میمیرم ...
وقتی یاد تو با اون چشمهای عزیزت ، میشه همبستر لالایی شبهام ! تازه میفهمم که ای وای ! قدر دنیا تو رو میخوام ..
گویا که در پریش ترین حالات
ناگاه نادیای غم گرفته من برآشفت و گفت که هلا ای مرد !
مرا صلایی روشن و پر وضوح زن از دل
که دیگر در حدیث دل
دلم را از شکیبایی شکیب نیست
وآنگاه کلامش را چنین همکلامی کردم که
آه ای فرشته طناز و تن ناز من , ای سوز و ای ساز من !
گیرم که هر آئینه ترا موجی سبکسیر توانم گشت
همیشه در گشت
در موج خیز این اقیانوس ناپیدا کرانه
با من بگو ای خوش گوی !
آیا دریای بی کنار , کدامین موج را ساحلی تواند داشت ؟
قسم به عشق
که بسیار و بیشمار خواهم که
ترا از دل سخن از دل گویم
وهر آنچه از همت و غیرت در حصه هستی خویشتن دارم
بر این مقصود مقصور گردانم
اما نخست این نکته گفتن را واجب آید که
تا دل چه داند و چه گوید از دانستن خویش
وانگهی اندر حدیث دل
در ابتدای امر مرا دل از دل گفتن باید
که به چنگ آید و آن به سهل ناید که به جنگ به چنگ آید ... .