گلاله
پنجشنبه 24 خردادماه سال 1386 ساعت 06:56 ب.ظ
چقدر خوشبختم . نمی دونم فردا هم همین حس رو دارم یا نه؟ حتی نمی دونم این حسی که من دارم همون خوشبختیه یا چیز دیگه؟ اسمش مهم نیست . لمسش مهمه.
اونقدر خوشبختم که می خوام بی سوژه به سراغ رنگها برم. کمپوزیسیون نمی خوام , به تناسب فضای مثبت و منفی کاری ندارم. من امروز حتی به ترکیب رنگها هم کاری ندارم. انگار که مستم.
گدای میکدهام لیک وقت مستی بین که ناز بر فلک وحکم برستاره کنم
مستم با شراب دست سازه خودم.رنگشو تو هیچ تیوپ رنگی نمی تونی پیدا کنی.خودم توی پالت ساختمش. می خوام روی بوم آب بریزم . میگن آب روشنائی می آره. از گنجشگکی که هر روز صبح میاد دم پنجره اتاق خواستم که امشب برام بخونه .ازستاره ها خواستم آسمون رو از همیشه نورانی تر کنند.
یه حس عجیب اومده سراغم.آشناست ولی تکراری نیست. .دلشوره داره ولی چه دلچسبه ,این چه حسیه ؟ نمی دونم , نمی دونم؟؟؟
چقدر خوشبختم . نمی دونم فردا هم همین حس رو دارم یا نه؟
حتی نمی دونم این حسی که من دارم همون خوشبختیه یا چیز دیگه؟
اسمش مهم نیست . لمسش مهمه.
اونقدر خوشبختم که می خوام بی سوژه به سراغ رنگها برم.
کمپوزیسیون نمی خوام , به تناسب فضای مثبت و منفی کاری ندارم.
من امروز حتی به ترکیب رنگها هم کاری ندارم.
انگار که مستم.
گدای میکدهام لیک وقت مستی بین که ناز بر فلک وحکم برستاره کنم
مستم با شراب دست سازه خودم.رنگشو تو هیچ تیوپ رنگی نمی تونی
پیدا کنی.خودم توی پالت ساختمش.
می خوام روی بوم آب بریزم . میگن آب روشنائی می آره.
از گنجشگکی که هر روز صبح میاد دم پنجره اتاق خواستم که امشب
برام بخونه .ازستاره ها خواستم آسمون رو از همیشه نورانی تر کنند.
یه حس عجیب اومده سراغم.آشناست ولی تکراری نیست.
.دلشوره داره ولی چه دلچسبه ,این چه حسیه ؟ نمی دونم , نمی دونم؟؟؟
زندگی در ما به سان کودک است ، آنکه دوست می دارد ، آنکه بازی ِ دوست داشتن می کند