-
گلاله عزیزم
یکشنبه 8 دیماه سال 1387 21:59
گلاله عزیزم آنگاه که پا به کوچه های دلتنگی گذاشتم تا از میان هزاران صدای خسته مرحم لحظه های تلخم را بیابم تنها طنین نغمه های تو بود که مرحم زخم هایم شد دوست دارم تمام یاس های وجودم و گلهای محبت دلم و تمام نیلوفرهای باغ احساسم را بچینم و به مناسبت شکوفا شدن زندگی ات تقدیم تو کنم تویی که لحظه لحظه بودنت ذره ذره وجودم را...
-
گل من پرنده ای باش
یکشنبه 8 دیماه سال 1387 21:52
گل من پرنده ای باش و به باغ یاد بگذر مه من شکوفه ای باش و به دست باد بنشین گل باغ آشنایی گل من کجا شکفتی که نه سرو می شناسد نه چمن سراغ دارد نه کبوتری که پیغام تو آورد به بامی نه به دست مست بادی خط آبی پیامی نه بنفشه ای نه جویی نه نسیم گفتگویی نه کبوتران پیغام نه باغ های روشن گل من میان گلهای کدام دشت خفتی یه کدام راه...
-
مــی شــه افســانه هــا رو زنــدگی کرد
یکشنبه 8 دیماه سال 1387 21:50
بـــذار بـــــاور کـــنم تنــــهای تنـــهام نمی خوام با کسی غیر از تو باشم می خوام از خوابی که لحظش یه ساله بـــرای دیـــدن روی تــــو بـاشـــم اگـه تـــــو بــاشــــی و دنیـــا نـباشــــه می شه با تو هم دنیا رو حس کرد همــــــــه دنیا بیــــاد و تــــــو نباشــی دلــم دق مــی کنه با این هـــمه درد تمــــوم زندگیــم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 آذرماه سال 1387 22:05
تولدم مبارک عزیزم امروز تو اولین کسی بودی که تولدمو بهم تبریک گفتی عاشقانه دوستت دارم عزیزم خوشبختی تو بزرگ ترین آرزوی منه
-
ای که می پرسی نشان عشق چیست؟
شنبه 23 آذرماه سال 1387 21:08
عشق چیزی جز قلب زیبای تو نیست عشق یعنی مهر بی چون و چرا عشق یعنی کوشش بی ادعا عشق یعنی مهر بی اما و اگر عشق یعنی رفتن با پای سر عشق یعنی دل تپیدن بهر تو عشق یعنی جان من به قربان تو عشق یعنی خواندن از چشمان تو حرف های دل بدون گفتگو
-
سلام ای کهنه عشق مهربانم
شنبه 23 آذرماه سال 1387 21:08
مهربانم سلام بازهم این چنین آشفته ام و می دانم که آرامشی در پی نیست ای کاش که حتی برای لحظه ای چند آرامشی قبل از طوفان وجودم را فرا می گرفت
-
سلام نازنینم
شنبه 23 آذرماه سال 1387 20:59
سلام نازنینم این دو هفته ایی که خونوادم اومده بودند نشد برات بنویسم
-
پروردگارا، مهربانا ...
جمعه 1 آذرماه سال 1387 20:15
مرا در آغوش امن خود بگیر و با من حرف بزن مرا سرشار از آرامش خود کن مرا در نور خود شستشو بده بیهودگی سایه ها، نارضایتی ها، آرزوها، آزردگی ها، افکار نابجا و هر آنچه را تصور میکنم خودم ساخته ام و مرا از تو جدا کرده است به من نشان بده من به آن محتاجم تا خود را آنگونه ببینم که تو مرا میبینی تا خود را آنطور بشناسم که تو...
-
تقدیم به کسی عطر حضورش را در تمام لحظات زندگیم حس می کنم
جمعه 1 آذرماه سال 1387 20:05
می خواهم در باختن، در بردن، در زیستن و در مردن شانه به شانه ات بیایم... در فصلهای سرد؛ پایم را بر گودی جا پایت بر مخمل برفها بگذارم... و با حضور بهار از مزرعه سبز دستانت برویم... می خواهم مینیاتور شریف خنده هایت بالغ گفته هایت درهجوم ثانیه شمار روزهای با تو بودن باشم و برگ برگ این تقویم با تو به آخر برسد...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 آبانماه سال 1387 20:10
من به دو چیز عشق می ورزم یکی تو و دیگری وجود تو به دو چیز اعتقاد دارم یکی خدا و دیگری تو من در این دنیا دو چیز میخواهم یکی تو و دیگری خوشبختی تو من این دنیا را برای دو چیز میخواهم یکی تو ودیگری برای با تو موندن تا همیشه
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 آبانماه سال 1387 19:53
من رو درگیر خودت کن تا جهانم زیر رو شه تا سکوت هر شب من با هجومت رو به رو شه
-
خدایا چرا قلب عاشق به من داده ای؟
جمعه 3 آبانماه سال 1387 12:22
خدایا ببین این دو چشم پر آبم ببین این دو چشم نرفته به خوابم در این ظلمت شب در این بی قراری نصیبم نکردی به جز آه و زاری چرا سرنوشتم ز غم زاده ای؟ چرا قلب عاشق به من داده ای؟ سخن های نا گفته ی من خدایا در این سینه ی خسته تا کی بماند خدایا صبوری دل را طبیبم چگونه نبیند چگونه نداند چرا سرنوشتم ز غم زاده ای؟ چرا قلب عاشق...
-
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
جمعه 3 آبانماه سال 1387 12:14
هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم اندوه من انبوه تر از دامن الوند بشکوه تر از کوه دماوند غرورم یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است تنها سر مویی ز سر موی تو دورم ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش تو قاف قرار من و من عین عبورم بگذار به بالای بلند تو ببالم کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم
-
سلام ناناز
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1387 22:54
سلام نازنین میبینم اینجا سر نزدی؟
-
وقتی تو باشی
شنبه 9 شهریورماه سال 1387 18:40
وقتی تو باشی زندگی برایم زیباست عاشقی برایم با معتاست؛ وقتی تو باشی قلبم بی آرزوست ای تنها آرزوی من در لحظه های تنهایی وقتی تو باشی عشق در وجودم همیشه زنده است لحظه با یاد تو میگذرند و زندگیم با عطر حظور تو در خاطرم برایم رنگ می گیرند گلی عاشقتم نه تا لحظه مرگ بلکه تا ابد
-
سلام گلاله جان
یکشنبه 3 شهریورماه سال 1387 00:41
سلام نازنینم می بینم یه مدته سر به وبلاکمون نزدی دلم برات تنگ شده عزیزم دوست دارم و منتظرت هستم
-
جز تو هیچ نمیخواهم
دوشنبه 14 مردادماه سال 1387 18:39
من پر از حرف سکوتم خالیم رو به سقوطم بی توو آبی عشقت تشنه ایم کویر لوتم نمیخوام آشفته باشم آرزوی خفته باشم تو نذار آخر قصه حرفمو نگفته باشم پس از آن غروب رفتن اولین طلوع من باش من رسیدم رو به آخر تو بیا شروع من باش شبو از قصه جدا کن چکه رو باور من خط بکش رو جای پای گریه های آخر من
-
بیادتم
دوشنبه 14 مردادماه سال 1387 18:32
هر جا هستی عزیزم اینو بدون با هر نفسم بیادتم
-
گلاله جان عزیز ترین کسم تویی
شنبه 12 مردادماه سال 1387 21:17
بگو که گل نفرستد کسی به خانه ی من که عطر یاد تو پر کرده اشیانه ی من تو چلچراغ سعادت فروز بخت منی به جای ماه تو پرتوفشان به خانه ی من عزیزم... به شوق روی تو من زنده ام خدا داند برای زیستن اینک تویی بهانه ی من گلاله من
-
داستان شمع
شنبه 12 مردادماه سال 1387 21:14
چهار شمع به آهستگی می سوختند،در آن محیط آرام صدای صحبت آنها به گوش می رسید شمع اول گفت : من صلح و آرامش هستم،هیچ کسی نمی تواند شعلهَ مرا روشن نگه دارد من باور دارم که به زودی می میرم.......سپس شعلهَ صلح و آرامش ضعیف شد تا به کلی خاموش شد شمع دوم گفت:من ایمان واعتقاد هستم،ولی برای بیشتر آدم ها دیگر چیز ضروری در زندگی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 مردادماه سال 1387 21:13
-
اگر روزی من مردم .........
شنبه 12 مردادماه سال 1387 21:12
اگر روزی من مردم و تو مرا دوست داشتی٬ هر پنجشنبه به مزارم بیا; گل سرخی بر روی قبرم بگذار; تا همیشه آن گل سرخ را که به تو داده بودم به خاطر بیاورم... ولی اگر تو مردی من فقط یک بار بر مزارت می آیم و آن دسته گل سفید مریم را٬ که با خون خود سرخ خواهم کرد را برایت هدیه می کنم; و عاشقانه در کنارت جان می سپارم; تا بدانی هیچ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 مردادماه سال 1387 21:10
به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 مردادماه سال 1387 21:09
من دیدم تو را که لبخند می زدی به احساس های من من شنیدم که هزار بار می گفتی دوستت دارم! من احساس کردم کاملا احساس کردم که دست های لرزانم را گرفتی و...تابستان شدم! من دیدم ،شنیدم و کاملا احساس کردم... من... ای فلسفه بیدار شدن از خواب ، عجیب مرا اذیت می کند!!! می دانم که ناراحتت کرده ام می توانی دعوایم کنی می توانی به...
-
بی تابی در زبان تو ، بی تابی در دل من
شنبه 12 مردادماه سال 1387 21:05
جرعه ای می طلبم از جام بی پایان عشق کام من باش تو را می طلبم ... خنده ای از جنس بودن بر لبانت آفرین ... در همین محو شوم مست شوم .
-
عشق
شنبه 12 مردادماه سال 1387 21:01
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 مردادماه سال 1387 20:54
به راستی چقدر سخت است خندان نگه داشتن لب ها در زمان گریستن قلب ها ... و تظاهر به خوشی در اوج غمگینی... و چه دشوار است گذراندن روزهای تنهایی... در حالی که تظاهر می کنی هیچ چیز برات اهمیت نداره...اما: چه شیرین است در خاموشی و تنهایی به حال خود گریستن...و باز هم: نفرین به تو ای سرنوشت...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 مردادماه سال 1387 20:53
زندگی چیدن سیبی است که باید چید و رفت زندگی تکرار پاییز است که باید دید و رفت زندگی رودی است جاری هر که آمد کوزه ای شادمان پر کرد و مشتی آب نوشید و رفت قاصدک , این کولی خانه به دوش روزگار کوچه گردیهای خود را زندگی نامید و رفت
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 تیرماه سال 1387 20:34
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 تیرماه سال 1387 20:30
برای کسی می نویسم که در تن خسته و رنجورم با نیروی عشقش .. حس نشاط و زندگی افرید.. برای کسی می نویسم که در تنها با کلامش اشنایم و با چهره اش بیگانه.. فقط این را می دانم که کسی هست که نور امید را در دلم کاشته... ای کاش حضورش تنها در خیالم نبود... ای کاش همیشه با من بود.....