-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 تیرماه سال 1387 20:11
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 تیرماه سال 1387 20:10
آن روزهای خوش با تو بودن را چگونه فراموش کنم ! این روزهای سرد و ساکت و تنها را چگونه تحمل کنم ؟ آن روزهای افتابی با تو بودن را چگونه فراموش کنم ! این روزهای ابری و تاریک را چگونه تحمل کنم؟ آن همه تبریک گفتنها ؛ آن همه آرزوی خوشبختی شنیدنها را چگونه فراموش کنم ! این همه دلسوزی و تمسخر شنیدنها را چگونه تحمل کنم ؟ "...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 تیرماه سال 1387 20:08
کاش میدانستی که درون قلبم خانه ای داری تو که همیشه آنرا با شفق می شویم و به آن میگویم که تویی مونس شبهای دلم کاش میدانستی باغ غمگین دلم بی تو تنها شده است و گل غم به دلم وا شده است کاش میدانستی که درون قلبم با تپشهای عشق هم صدا هستی تو کاش میدانستی که وجود تو و گرمای صدایت به من خسته و آشفته حال زندگی می بخشد کاش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 تیرماه سال 1387 20:07
کاش میدانستی که ما را مجال ان نیست که روزهای رفته را از سر بگیریم و لحظه های بی بازگشت را تمنا کنیم........ کاش میدانستی فردا چه اندازه دیر است برای زیستن و چه اندازه زود برای مردن........ کاش میدانستی یک الاله را فرصت یک ستاره نیست و به ناگاه بسته خواهد شد..............
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 تیرماه سال 1387 20:05
سلام گل نازنین من خوبی پس فردا روز زنه این روزو بهت تبریک میگم, هر چند که هیچ حقی به زن تو ایران داده نمی شه و فقط شعار میدهند ولی بازم روزت مبارک نازنینم وقتی تو رو از من گرفتند بدجور داغون شدم نمی دونم این وسط چقدر خودم مقصر بودم ولی حسرت روزهای خوب گذشته هیچ وقت رهام نمیکنه کاش زمان به عقب بر میگشت به دوسال یا سه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 تیرماه سال 1387 19:42
هر چند دلتنگ تر از تنگ بلورم با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم اندوه من انبوه تر از دامن الوند باشکوه تر از کوه دماوند غرورم یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است تنها سر مویی ز سر موی تو دورم ای عشق ز شوق تو گذر میکنم از خویش تو قاف قرار من و من عین عبورم بگذار به بالای بلند تو ببالم کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 تیرماه سال 1387 19:37
نمیدونم چرا هر چی بیشتر تلاش میکنم و دست و پا میزنم کمتر نتیجه میگیرم .. انگار که توی یه باتلاق لجن گیر کرده باشم و به ازای دست و پای بیشتر زدن فرو رفتنم بیشتر و بیشتر میشه .. ..سرم درد میکنه.. اشکم سرازیره ..دستم میلرزه.. اما نمیدونم با چه جونی هی بیشتر و بیشتر دست و پا میزنم انگار میخوام زودتر خلاص شم .. اما از بخت...
-
او که در من بود دیگر نیست نیست
یکشنبه 2 تیرماه سال 1387 19:30
می روم ... اما نمیپرسم ز خویش ره کجا ... ؟ منزل کجا ...؟ مقصود چیست ؟ بوسه می بخشم ولی خود غافلم کاین دل دیوانه را معبود کیست او چو در من مرد نا گه هر چه بود در نگاهم حالتی دیگر گرفت گوییا شب با دو دست سرد خویش روح بی تاب مرا در بر گرفت آه ... آری ... این منم ... اما چه سود او که در من بود دیگر نیست نیست می خروشم زیر...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 خردادماه سال 1387 22:07
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 خردادماه سال 1387 21:47
نه به انتظار یاری*نه ز یار انتظاری غم اگر به کوه گویم بگریزدو بریزد که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری
-
اگر دل دلیل است ...
جمعه 17 خردادماه سال 1387 21:42
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم ولی دل به پاییز نسپرده ایم چو گلدان خالی ، لب پنجره پر از خاطرات ترک خورده ایم اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم اگر خون دل بود ، ما خورده ایم اگر دل دلیل است ، ما آورده ایم اگر داغ شرط است ، ما برده ایم اگر دشنه دشمنان ، گردنیم ! اگر خنجر دوستان ، گرده ایم ! گواهی بخواهید ، اینک گواه : همین زخم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 خردادماه سال 1387 21:37
اکنون وقتش است.... وقت رفتن به سوی دور و دورتر سلام کنم یا خداحافظی ؟ نمی دانم ! خداوندا مرا بیامرز، و دوستم داشته باش بیش از آنچه من تو را دوست داشتم، و به من آرامش ببخش آرامشی که خواب و عشق و سکوت به من ندادند اکنون آماده ام بگو که ترس ندارد آمین.....
-
مرا بگذار وبگذر
جمعه 17 خردادماه سال 1387 21:29
مرا بگذار وبگذر که شمعی به پایان رسیده ام،در هزاران شام پر شکیب و قندیلهایم هر یک خاکستر متبلوریست از یک جان ناکام . من دیگر بر پا نخواهم ایستاد ، چونانکه خاکستر ،دیگر شاخه ی درخت نخواهد شد. مرا بگذار و بگذر که گوهری صد پاره ام دور از صدف های پر مهر گوهر فروشان طماع مرا با ضربه ها خرد کردند، و هر یک ، پاره ای بر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 خردادماه سال 1387 18:39
-
دوستت دارم
دوشنبه 13 خردادماه سال 1387 18:38
یک بار خواب دیدن تو به تمام عمر می ارزد پس نگو، نگو که رویای دور از دسترس خوش نیست قبول ندارم گرچه به ظاهر جسم خسته س ولی دل دریایی است تاب و توانش بیش از این هاست دوستت دارم و تاوان آن هرچه باشد باشد دوستت خواهم داشت بیشتر ازدیروز باکی ندارم از هیچ کس و هر کس که تو را دارم عزیز بدان که خیلی دوستت دارم
-
از اتش پرسیدم محبت چیست ؟
دوشنبه 13 خردادماه سال 1387 18:37
از اتش پرسیدم محبت چیست ؟ گفت از من سوزانتر است .... از گل پرسیدم محبت چیست ؟ گفت از من زیباتر است .... از پروانه پرسیدم محبت چیست ؟ گفت از من عاشق تر است .... از محبت پرسیدم محبت چیست ؟ گفت نگاهی بیش نیست ....
-
از اتش پرسیدم محبت چیست ؟
دوشنبه 13 خردادماه سال 1387 18:37
از اتش پرسیدم محبت چیست ؟ گفت از من سوزانتر است .... از گل پرسیدم محبت چیست ؟ گفت از من زیباتر است .... از پروانه پرسیدم محبت چیست ؟ گفت از من عاشق تر است .... از محبت پرسیدم محبت چیست ؟ گفت نگاهی بیش نیست ....
-
از اتش پرسیدم محبت چیست ؟
دوشنبه 13 خردادماه سال 1387 18:37
از اتش پرسیدم محبت چیست ؟ گفت از من سوزانتر است .... از گل پرسیدم محبت چیست ؟ گفت از من زیباتر است .... از پروانه پرسیدم محبت چیست ؟ گفت از من عاشق تر است .... از محبت پرسیدم محبت چیست ؟ گفت نگاهی بیش نیست ....
-
از اتش پرسیدم محبت چیست ؟
دوشنبه 13 خردادماه سال 1387 18:37
از اتش پرسیدم محبت چیست ؟ گفت از من سوزانتر است .... از گل پرسیدم محبت چیست ؟ گفت از من زیباتر است .... از پروانه پرسیدم محبت چیست ؟ گفت از من عاشق تر است .... از محبت پرسیدم محبت چیست ؟ گفت نگاهی بیش نیست ....
-
دل ما در قدم یار گرفتار، آید
دوشنبه 13 خردادماه سال 1387 18:36
دل تنگ غروب آه اگر از دل عشاق پدیدار آید تلی از آتش جانسوز و شرر بار آید سرزند مهر خدائی و پس از چندین سال از پس ابر کند جلوه پدیدار آید دل من تنگ غروبی است که از پشت سرش ماه من سرزده با ناز به دیدار آید شوق دیدار مه روی تو ما را بکشد چه شود جمعه این هفته اگر یار آید زده ام آب به راهش بخدا نزدیک شب هجران بشود موسم...
-
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
دوشنبه 13 خردادماه سال 1387 18:35
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید داستان غم پنهانی من گوش کنید قصه بی سر و سامانی من گوش کنید گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی؟ سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟ روزگاری من و او ساکن کویی بودیم ساکن کوی بت عربده جویی بودیم عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم بسته سلسله سلسله مویی بودیم کس در...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 خردادماه سال 1387 18:33
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 خردادماه سال 1387 18:28
در نیمه شبی که خیالت خواب را از چشمانم ربوده و عشقت سرودی را بر لبهایم جاری ساخته تمام حرفهای دلم را برای تو می نویسم با چشمانی اشکبار و دلی دلتنگ و لبی پر دعا کاش بودی و میدیدی که دوری از تو اکنون دردناکترین غمی است که دلم را فرا گرفته و دعا برای سلامتیت تنها لالایی ای که در شبهایم طنین انداز است برای تو می نویسم ای...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 خردادماه سال 1387 18:27
لحظه ها را دریاب ! چشم فردا کور است نه چراغیست در آن پایان ، هر چه از دور نمایان است... شاید آن نقطه نورانی چشم گرگان بیابان باشد... . من قدر لحظه های با تو بودنو ندونستم نازنین,وقتی به خودم اومدم که ............ احساس سرما میکنم تمام وجودم مثل یک جسد سرد شده است دلم مرده عزیزم به همین راحتی و به همین سادگی روزی من...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 خردادماه سال 1387 18:16
در زیر سقف آسمان در گوشه ی این آشیان چون تایر بی خانمان تنهای تنها مانده ام هر آتشی روشن شود دودش به چشم من رود دور از دیار و دودمان تنهای تنها مانده ام نه آشنایی نه همزبانی نه غم گساری نه دلستانی چون رفتگان بی نشان تنهای تنها مانده ام چه می شد اگر بی وفا بودم نه دگر به غم مبتلا بودم نه شمعی که پروانه اش باشم نه عشقی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 خردادماه سال 1387 18:12
چون قلم اندر نوشتن می شتافت چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
-
سلام گلی عزیزم
جمعه 10 خردادماه سال 1387 21:02
سلام آرام جانم دست روزگار بین من و تو کیلومترها فاصله انداخته ولی دلم همیشه با توست بعضی وقتها دلم بدجوری برات تنگ میشه و بغاض سنگینی گلومو می گیره دلم میخواد یه جای خلوت گیر بیارم و با تمام وجودم تنهایی و بغض فرو برده در گلومو فریاد بزنم دلم میخواد از شهر و همه ی آدماش خودمو جدا کنم و تو یه کلبه ساده وسط یه جنگل بزرگ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1387 19:26
«اگر به زبان تمامی آدمیان و فرشتگان سخن گویم.... و از عشق بیبهره باشم طبل میانتهی و سنج پرهیاهویی بیش نیستیم، اگر از کرامت غیبدانی و پیشگویی بر خوردار باشم و همه اسرار جهان را دریابم و قلمرو دانش را تمام مسخر کنم و در ایمان چنان راسخ و نیرومند باشم که کوهها را به رفتار آورم و از عشق بیبهره باشم، کسی نیستم. اگر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1387 19:24
«آنکه نشنیدهست هرگز بوی عشق// گو به شیراز آی و خاک ما ببوی» سعدی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1387 19:23
آن شنیدم که عاشقی جانباز// وعـظ گفتی بهخطـه شیراز //ناگهـان روستائیـی نـادان//خالی از نور دیده و دل و جان//ناتراشیده هیـکل و ناراست// همچو غولی از آن میان برخاست//گفت ای مقتـدای اهل سخــن//غـم کارم بخـور که امشب مـن//خـرکی داشتم چگونه خری//خری آراسته بههر هنری //یک دم آوردم آن سبک رفتار//بـهتفرج میانه...