گل من پرنده ای باش و به باغ یاد بگذر
مه من شکوفه ای باش و به دست باد بنشین
گل باغ آشنایی گل من کجا شکفتی
که نه سرو می شناسد نه چمن سراغ دارد
نه کبوتری که پیغام تو آورد به بامی
نه به دست مست بادی خط آبی پیامی
نه بنفشه ای نه جویی نه نسیم گفتگویی
نه کبوتران پیغام نه باغ های روشن
گل من میان گلهای کدام دشت خفتی
یه کدام راه خواندی به کدام راه رفتی
گل من تو راز ما را به کدام دیو گفتی
که بریده ریشه ی مهر شکسته شیشه ی دل
منم این گیاه تنها به گلی امید بسته
همه شاخه ها شکسته به امیدها بسته و به یادها شکفته
و در آن سیاه منزل به هزار وعده مانده و به یک غریوخفته
کاش در دهکده عشق فراوانی بود
توی بازار صداقت کمی ارزانی بود
کاش اگر گاه به هم کمی لطف میکردیم
مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود
: مادام که کسی بتواند عشق بورزد و لذت ببرد ، جوان خواهد ماند . ( پابلو کازاف