گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

ای آدمی‌زاد،
هر که باشی و از هر جا که بیایی،
و از آن ِهر زمانی که باشی،
زیرا می‌دانم خواهی آمد،
من کورشم،
که برای پارسیان این کشور پهناور را ساخته‌ام،
پس به این مشت خاک،
که تن مرا پوشانده، رشگ مبر

هر کس آرامگاه مرا ویران کند
اهورامزدا او را نابود کند

(سنگ نوشته ای از کورش بزرگ در پاسارگاد)

سیب

حوا در باغ عدن قدم میزد که ابلیس در هیأت مار به او نزدیک شد و گفت:"این سیب را بخور"

حوا آنگونه که خدا به او دستور داده بود سر باز زد.

مار اصرار کرد."این سیب را بخور باید برای شوهرت زیباتر و دلپذیر تر شوی."

حوا گفت "احتیاجی نیست او کسی را غیر از من ندارد"

مار قهقهه زد و گفت:البته که دارد."

چون حوا حرف مار را باور نکرد او حوا را به بالای تپه ای برد که چشمه ای در آن جاری بود.

مار گفت:"او این پایین است.آدم اورا اینجا مخفی کرده است."

حوا به پایین نگاه کرد و زن زیبایی را در آب دید.آن وقت سیبی را که مار تعارف کرده بود خورد.

سلام گل من خو بی

دلم واست خیلی تنگ شده خیلی دلم می خواد یه روز در آغوشت بگیرم و به عدد تمام لحظه هایی که از تو دور بودم و با یادت روزگار را سپری کردم غرق در بوسه ات کنم

خوابی دیدم...
خواب دیدم در ساحل با خدا قدم میزنم
.
بر پهنه اسمان صحنه هایی

از زندگی ام برق زد
.
در هر صحنه دو جفت جای پا
روی شن دیدم
یکی متعلق به من و دیگری متعلق به خدا.وقتی آخرین صحنه در مقابلم
برق زد.
به پشت سر و به جای پاهای روی شن نگاه کردم
.
متوجه شدم که چندین
بار در طول مسیر زندگیم.
فقط یک جفت جای پا روی شن بوده است
.
همچنین متوجه
شدم که این در سخت ترین و غمگین ترین دوران زندگی ام بوده است.
این واقعا برایم
ناراحت کننده بود و درباره اش از خدا سوال کردم:خدایا تو گفتی اگر به دنبال تو بیایم در تمام راه با من خواهی بود.
ولی دیدم که در سخت ترین دوران زندگیم فقط
یک جفت جای پا وجود داشت.
نمی فهمم چرا هنگامی که در بیش از هر وقت دیگر به تو
نیاز داشتم.مرا تنها گذاشتی.
خدا پاسخ داد بنده بسیار عزیزم، من در کنارت هستم
و هرگز تنهایت نخواهم گذاشت.اگر در آزمون ها و رنج ها،فقط یک جفت جای پا دیدی،زمانی بود که تو را در آغوشم حمل میکردم.