گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

در این سرای بی کسی ~ کسی به در نمی زند

Image Preview

در این سرای بی کسی ~ کسی به در نمی زند
به دشت پرملال ما ~ پرنده پر نمی زند
یکی ز شب گرفتگان ~ چراغ بَر نمی کند
کسی به کوچه سارِ شب ~ درِسحر نمی زند
نشسته ام در انتظارِ ~ این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین ~ سپیده سر نمی زند

گذرگهی است پر ستم ~ که اندر او به غیر غم
یکی صلای آشنا، ~ به رهگذر نمی زند
چه چشمِ پاسخ است از این ~ دریچه های بسته ات؟
برو که هیچ کس ندا ~ به گوش کر نمی زند
نه سایه دارم و نه بر، ~ بیفکنندم سزاست
اگرنه بر درخت تر، ~ کسی تبر نمی زند
اگرنه بر درخت تر، ~ کسی تبر نمی زند
اگرنه بر درخت تر، ~ کسی تبر نمی زند 

دوستت دارم چون

دوستت دارم چون تو ارزش دوست داشتن را داری!
دوستت دارم چون تو نیز مرا دوست می داری
!
دوستت دارم همچو طلوع خورشید در سحر گاه عشق
!
دوستت دارم همچو تکه ابرهای سفیدی که در اوج آسمان آبی در حال عبورند
!
دوستت دارم چون تو رو میخواهم و تو نیز مرا میخواهی
!
دوستت دارم از تمام وجودم ، با احساس پر از محبت و عشق
!
دوستت دارم بیشتر از آنچه تصور می کنی
!
دوستت دارم ، همچو رهایی پرنده از قفس و پرواز پر غرور او در اوج آسمان ها ، همچو امواج دریا که آرام به کنار ساحل می آیند و آرام نیز به دریا می روند ، همچو غنچه ای که آرام آرام باز می شودوستت دارم بیشتر از معنای واقعی کلمه دوست داشتن
!
دوستت دارم چون تو ارزش دوست داشتن را داری
!
دوستت دارم چون تو نیز مرا دوست می داری
!
دوستت دارم همچو طلوع خورشید در سحر گاه عشق
!
دوستت دارم همچو تکه ابرهای سفیدی که در اوج آسمان آبی در حال عبورند
!
دوستت دارم چون تو رو میخواهم و تو نیز مرا میخواهی
!
دوستت دارم از تمام وجودم ، با احساس پر از محبت و عشق
!
دوستت دارم بیشتر از آنچه تصور می کنی
!
دوستت دارم ، همچو رهایی پرنده از قفس و پرواز پر غرور او در اوج آسمان ها ، همچو امواج دریا که آرام به کنار ساحل می آیند و آرام نیز به دریا می روند ، همچو غنچه ای که آرام آرام باز می شود و گل می شود ، همچو اواخر زمستان که شکوفه های بهاری باز می شوند
!
دوستت دارم همچو چشمه ای در دل کوه که آرام جاری می شود

بر روی زمین و تبدیل به آبشاری می شود که از دل کوه سرازیر می شود
!
دوستت دارم همچو مهتابی که شبهای تیره و تار را با حضورش پر از روشنایی میکند
!
دوستت دارم همچو باران ! بارانی که تن تشنه دنیا را جان میدهد و می شوید
!
دوستت دارم چون چشمانت این حقیقت قلبم را باور دارد
!
دوستت دارم ، چون تو آخرین امید زندگی منی ، و لیاقت این دوست داشتن را داری
!
دوستت دارم تا حدی که قلبم و احساسم ظرفیت این ابراز دوست داشتن را نسبت به تو داشته باشند
!
دوستت دارم ، چون با باوری عمیق در قلب من نشستی و مرا هدف و امید زندگی خود قرار دادی
!
دوستت دارم چون از زندگی ودنیا گذشته ای تا با من بمانی
!
دوستت دارم چون نگذاشتی حتی یک قطره اشک از چشمانم سرازیر شود
!
د و گل می شود ، همچو اواخر زمستان که شکوفه های بهاری باز می شوند
!
دوستت دارم همچو چشمه ای در دل کوه که آرام جاری می شود

بر روی زمین و تبدیل به آبشاری می شود که از دل کوه سرازیر می شود
!
دوستت دارم همچو مهتابی که شبهای تیره و تار را با حضورش پر از روشنایی میکند
!
دوستت دارم همچو باران ! بارانی که تن تشنه دنیا را جان میدهد و می شوید
!
دوستت دارم چون چشمانت این حقیقت قلبم را باور دارد
!
دوستت دارم ، چون تو آخرین امید زندگی منی ، و لیاقت این دوست داشتن را داری
!
دوستت دارم تا حدی که قلبم و احساسم ظرفیت این ابراز دوست داشتن را نسبت به تو داشته باشند
!
دوستت دارم ، چون با باوری عمیق در قلب من نشستی و مرا هدف و امید زندگی خود قرار دادی
!
دوستت دارم چون از زندگی ودنیا گذشته ای تا با من بمانی
!
دوستت دارم چون نگذاشتی حتی یک قطره اشک از چشمانم سرازیر شود!

 

  تیک تاک ساعت فریاد مرگ ثانیه هاست، اما دوستی ها هیچ وقت نمیمیرند

                                                   و

  عشق یعنی تشنه لب بودن  در این دریای بی پایان

                                                      مرگ

     و نجوایی از آشنایی که

                                                    پایان

     این هم همه و غروبی است برای

                                                  من

    در این فصل غمگین که آن را تمامی

                                                    نیست...