گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

سلام گلاله عزیزم

سلام عزیزم خوبی

دلم واست یه ذره شده

اومدم دیدم سر نزدی البته بهت حق میدم فعلا خیلی سرت شلوغه عزیزم

راستی تولد مبینا رو  هم بهت تبریک میگم عمه شدنت مبارک

خیلی دوست دارم 

 

اگر که عشق نباشد....

 اگر که عشق نباشد
 به سانِ یکه سوارانِ پهنه کابوس
 شبی سوارِ مرکبی از نورِ مرگ خواهم شد.
 و تا قیامتِ خاک
 تمامِ مردهِ شومم را
 از هفت خوانِ کینه افلاکیانِ بی فردا
 گذار خواهم داد.
 
 اگر که عشق نباشد
 به روسیاهیِ این روزهایِ بی ناموس
 شبی چراغ مرکبیِ بزمِ ننگ خواهم شد
 و تا شکستنِ تاک
 شرابِ کهنه روحم را
 از هفت خطِ مستیِ این خاکیانِ بی فردا
 گذار خواهم داد.
 
 اگر که عشق نباشد
 به کور چشمیِ این عاقلانِ بی قاموس
 شبی به قبرِ جنون مثلِ سنگ خواهم شد
 و تا غمی غمناک
 تمامِ پیکرِ فرسوده جنونم را
 از هفت پرسشِ فرزانگانِ بی سودا
 گذار خواهم داد.
 
 اگر که عشق نباشد
 در اوجِ وحشتِ افسانه هایِ دقیانوس
 شبی صلیبِ مقبره غارِ تنگ خواهم شد
 و تا طلوعِ وحشیِ آن تک غروبِ وحشتناک
 تفاله هایِ همه خوابهایِ خوبم را
 از هفت خوابِ کهنه این خفتگانِ بی غوغا
 گذار خواهم داد.
 
 اگر که عشق نباشد
 درون ِکوچهِ اندوهِ پیرِ خسته توس
 شبی شرابِ محفلِ پورِ پشنگ خواهم شد
 و تا سکوتِ شهوتِ سودابه هایِ بی ادراک
 صدایِ سرخِ گلویم را
 از هفتِ کوسِ وحشیِ تورانیانِ بی نجوا
 گذار خواهم داد.
 
 اگر که عشق نباشد
 
میمیرم

بر تن خورشید می پیچد به ناز
 چادر نیلوفری رنگ غروب
 تک درختی خشک در پهنای دشت
 تشنه می ماند در این تنگ غروب
 از کبود آسمان های روشنی
 می گریزد جانب آفاق دور
 در افق بر لاله سرخ شفق
 می چکد از ابرها باران نور
 می گشاید دود شب آغوش خویش
 زندگی را تنگ می گیرد به بر
 باد وحشی می دود در کوچه ها
 تیرگی سر می شکد از بام و در
 شهر می خوابد به لالای سکوت
 اختران نجوا کنان بر بام شب
 نرم نرمک باده مهتاب را
 ماه می ریزد درون جام شب 
 نیمه شب ابری به پهنای سپهر
 می رسد از راه و می تازد به ماه 
 جغد می خندد به روی کاج پیر
 شاعری می ماند و شامی سیاه
 دردل تاریک این شب های سرد
 ای امید نا امیدی های من
 برق چشمان تو همچون آفتاب
 می درخشد بر رخ فردای من