گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

خواهم اندر پایش افتادن چو گوی

ور به چوگانم زند هیچش مگوی

بر سر عشاق طوفان گو ببار

در ره مشتاق پیکان گو بروی

گر به داغت می‌کند فرمان ببر

ور به دردت می‌کشد درمان مجوی

ناودان چشم رنجوران عشق

گر فروریزند خون آید به جوی

شاد باش ای مجلس روحانیان

تا که خورد این می‌که من مستم به بوی

هر که سودانامه سعدی نبشت

دفتر پرهیزگاری گو بشوی

هر که نشنیدست وقتی بوی عشق

گو به شیراز آی و خاک من ببوی

ای کاش بایدونبایدی نبود.آنگاه درآغوش می کشیدم آنچه راکه نباید...

برای خریدن عشق

هر کس هرچه داشت آورد

 

دیوانه هیچ نداشت و گریست

 

گمان کردند چون هیچ ندارد می گرید

 

اما هیچکس ندانست

 

که قیمت عشق اشک است

 

می خواهم همیشه بگریم

 

باشد همه بپندارند

 

هیچ ندارم

 

ولی تو قیمتش را بدان

 

که عشق به عاشق بودن توست