گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

سلام گلم

سلام گلاله  خوبی عزیزم الان که دارم این یادداشتو واست می نویسم تو سر کار هستی اومدم جواب نظرات زیبا تو دادم البته من بلد نیستم به قشنگی تو بنویسم یا حزف بزنم ولی سعی کردم نا با مغزم بلکه با دلم برات بنویسم

دوست دارم

سعید

یه روز یه پستجی بوده که هر روز با موتور نامه های مردمو می رسونده اون یه همسری داشته که همدیگرو خیلی دوست داشتن تا حدی گه همه به عشق اینا حسودی می کردند یه روز تعطیل اینا با هم می رن بیرون شهر ( ما اسم زنرو می ذاریم انا مرده پیتر   ) چون یه شهر حارجی بودند در راه مرده به زنش میگه انا بگو منو دوست داری   انا میگه : دوست دارم   میگه نه نمیشنوم کلاه کاسکت  رو از سرم بردار بذار سرت  بلند تر بگو  آنا هم میذاره سرش می گه دوست دارم   همونحا با موتورشون پرت میشن تو دره  پیتر  در جا میمیره انا زنده می مونه 
بعدن می فهمند که پیتر فهمیده بوده که ترمز بریده برای همین خواسته جون معشوقشو نجات بده

 همیشه غمگین ترین و رنجورترین لحظات انسان توسط کسی ساخته می شود که شیرین ترین و شاد ترین لحظات را برای او ساخته است