گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

جاده

جاده ... بیداره . مسافر به جاده نگاه می کنه و این بار جاده هم به مسافر نگاه می کنه . نه آغازی هست و نه پایانی ! همه چیز در صبح مه آلود پائیزی گم شده ، به نظر می رسه من ... هنوز از تو خالی نشدم . انگار هنوز در من ادامه داری . به دنبال قدم های تو می گردم . جاده ... خیس از باران دیروز ، جای قدم های تو رو ، شسته ! نمی دونم چگونه تو را پیدا کنم . وقتی که هیچ نشانی از تو ندارم . حرکت    می کنم . بدون نشانی . پیش می روم بی هیچ تردیدی . در این راه ناشناخته ، در جاده ای که نمی دونم تا کجا پیش می بردم ... احساس می کنم ، اگر روزی ... در جایی ... حتی در تاریکی محض ، در فضایی مه آلود و گنگ هم ، ببینمت ، فقط با یک نگاه به عمق چشم هایت ! یقین کن ، فقط با یک نگاه ... تو رو میشناسم ! هرگز شک نکن . جاده ... هنوز بیداره و به تو نگاه می کنه . منتظرم باش ... منتظرت هستم

 

عزیزم چه قدر نگاهت را دوست دارم. محبوب زیبای من!

عزیزم من

نمی دانم چرا...!

من نمی دانم چرا نمی توانم قلبم را نگاه دارم.

خدا بندگانش را امتحان می کند، با ثروت، خودخواهی، عشق، سنگدلی و...

من را هم با قلبم، قلبی که تو اون رو ربودی و مرا چنان کردی که هیچ وقت تصورش را هم نمی کردم، اقرار می کنم، کم آوردم، بدون تو زندگی را نمی خواهم.

بیا عزیزم! تا ابد مرا در قلبت زندانی کن. انتقام مرا از قلبم بگیر. 

اگر قلبم مرا همراهی می کرد می توانستم قشنگترین ستاره آسمان را بچینم!

اگر قلبم مرا همراهی می کرد می توانستم کوه ها را بحرکت در آورم

اگر قلبم مرا همراهی می کرد می توانستم جریان باد را از میان ابرها عبور دهم!

اگر قلبم مرا همراهی می کرد می توانستم این سرنوشت را که طبیعت برایم تعیین کرده است تغیر بدهم!

ولی قدرت انسان، بر عکس خیالاتش محدود است من قلبم را آشیانه گلهای وحشی و پرندگان عاشق که روزهای بهاری از شاخه به شاخه ای به دنبال معشوق خود بودند قرار داده بودم.

عزیزم!

تو!

تو این آشیانه را از من گرفتی آن گل وحشی و پرنده عاشق تو بودی. تو هستی. تو خواهی بود

چه قدر نگاهت را دوست دارم. محبوب زیبای من!