گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

باد را زمزمه قلب تهی میداند ...

ماهیان فردا
دگر از عشق نسازند هرگز
آوازی از اشک و حباب دلشان

ماهیان فردا
دلتنگیشان از ما نیست
از حباب دلشان قفسی میسازند
لبخند و ترنم که در آن زندانی ست

سخن از فردا نیست
سخن از آزادی ست
سخن از عشق وجود هستی
که دگر در قفس قلب کسان زندانی ست
و صدایی که دگر
نتوان گفت سرود هستی

فردا آوازی ست
کز افق می آید
انتظار فردا
بر خزان می ساید
باد را زمزمه قلب تهی میداند ...

سفر

ای بوی تو گرفته تن پوش کهنه ی من
چه خوبه با تو رفتن رفتن همیشه رفتن
چه خوبه مثل سایه همسفر تو بودن
هم قدم جاده ها تن به سفر سپردن

چی می شد شعر سفر بیت آخرین نداشت
عمر کوچ من و تو دم واپسین نداشت
آخر شعر سفر آخر عمر منه
لحظه ی مردن من لحظه ی رسیدنه

منو با خودت ببر ای تو تکیه گاه من
خوبه مثل تن تو با تو همسفر شدن
منو با خودت ببر من حریص رفتنم
عاشق فتح افق دشمن برگشتنم

منو با خودت ببر منو با خودت ببر

پشت این پنجرها ...

پشت این پنجرها دل میگیره
غم غصه ی دل و تو میدونی
وقتی از بخت خودم حرف میزنم
چشام اشک بارون میشه تو میدونی
عمریه غم تو دلم زندونیه
دل من زندون داره تو میدونی
هر چی بش میگم تو آزادی دیگه
می گه من دوست دارم تو میدونی
می خوام امشب با خدا شکوه کنم
شکوه های دلم و تو می دونی
بگم ای خدا چرا بختم سیاست
چرا بخت من سیا تو میدونی
پنجره بسته میشه شب می رسه
چشام آروم نداره تو میدونی
اگه امشب بگذره فردا میشه
مگه فردا چی میشه تو میدونی
عمریه غم تو دلم زندونیه
دل من زندون داره تو میدونی
هر چی بش میگم تو آزادی دیگه
می گه من دوست دارم تو میدونی