گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

لبــــــاس حقیقت

روزی دروغ به حقیقت گفت : مــــیل داری با هم به دریـــا برویم و شنـــا کنیم ، حقیقــت ساده لــوح پذیرفت و گول خورد . آن دو با هم به کنار ساحل رفتند ، وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش را در آورد . دروغ حیلــــه گـــر لباسهای او را پوشید و رفت . از آن روز همیشه حقیقت عــــریان و زشت است ، اما دروغ در لبــــــاس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود

درد دل

در تمام لحظات زندگی ام دوست داشتن هیچکس را باور نکردم

 پرسیدند چرا؟

جواب ندادم

اما ...

 اما امروز

 احساس می کنم دوست داشتن یک نفر را باور دارم

 باور دارم که مرا دوست دارد

 چون قلبم گواهی میدهد

 چون احساس می کنم با تمام وجود به او نیاز دارم

 و او را در قلب خود می بینم

 او تنها کسی بود که به گفتن دوستت دارم تمام وجودش را به پای من

 گذاشت

و من او را باور کردم

 باور کردم ...

 و احساس می کنم با تمام وجود می توانم فریاد بزنم

 دوستت دارم ...

ای مهربانترین عاشق

 

ای مهربانترین عاشق
تنها تو هستی که دستهای لبریز از مهرت را در دستان تشنهً محبت من می گذاری
فقط تو دردهای کهنه و سر باز زدهً تنهای ام را التیام می بخشی ای همنوا با صبح
می دانی که من در مکتب تو عشق را آموختم وبا وجود گرم تو معنای لطیف آفرینش
را لمس کردم
این تو بودی که دم مسیحای خود را در کالبد یخ بسته و کرخ من دمیدی وزندگانی را متولد کردی وهستی رویاندی