گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

دوست دارم گلی

سردم شده است و از درون می سوزم حالا شده کار هر شب و هر روزم تو شعر مرا بپوش سرما نخوری من دکمه ی این قافیه را می دوزم !

سلام عزیزم

من تشنه ی غرق شدن بودم....... تشنه ی عدم........حتی اگر روح م مدام نهیب می زد :
تو از جنس تازه ی زندگی هستی.........
اما چیزی در من فروریخته بود .........

چیزی شبیه منطق ... شبیه دلیل ... شبیه اثبات!
که دیگر به این سادگی ها دست بردار نبود...
من روزها بود که جاودانگی را از یاد برده بودم............و چشمان سیاه ات ، پرغرور ...یک غرق شده ی ... می طلبید...
و طلبیدن تو همانا و غرق شدن بی درنگ من همانا.............اما من در عمق سیاهی چشمان ات ،
... امید یافتم!...............
ساحل از نو پیدا شدن
صبح آغاز بیداری...زنجیر شدم تا پرواز بیاموزم...............
بازی های زندگی با من و جنگیدن من با زندگی