ایستادم با قامتی غروبین در انتظار رسیدن تو.ماندم در حیران در چگونه گذراندن فصل غربت تو.می روی و من به ظاهر مانده ام اما دلم با تو راهی شد.شاید یک کمی از احساس غربتم بکاهد و یا کمی از غربت لحظه هایم کم کند.می آیی می دانم در چشمانت در نگاهت می خواندم با آهنگی پر امید کاش می شد دستانم را پر از معنا و نگاهت می کردم بر گردنت می آویختم تا این احساس برای همیشه بر تو بماند
چشمهایم را می بندم و به دنیای با تو بودن پا می گذارم ....صدایت را با گوش جان می شنوم صدایی که مرا به خود می خواند به دور از دنیای گرگ و میش جایی دور تر از دنیای بودن یا نبودن جایی که بودن خویش را در وجودت معنی کنم...به عقربه رقاص زمان نگاه می کنم که بدون توجه به من می رقصد و می رقصد......صدای قلبم را می شنوم که می گوید....صدایم کن صدایم کن.....و من هنوز منتظرم
تو برای دل ما قافله سالار بودی عشق تو برایم زیباتر از هر زیبایی و با شکوه تر از هر منظره ای میباشد تو دنیای ناشناخته ای هستی که فقط من آن را کشف کردم به اندازه همه ی دنیا دوستت دارم و به اندازه ی همه ی پرستشگاه ها می پرستمت و به اندازه ی تمام ستایشگران ستایشت می کنم اگر در راه عشق تو وجودم را به هزاران تکه قسمت کنند هر تکه آن با صدای بلند فریاد میزند تو را دوست دارم ای عشق من دوستت دارم نگاهم تا ابد تا لحظه روئیدن مطلق به دنبال نگاه تو خواهد بود
عشق من گل نازنین من دنیا رو بدون تو نمی تونم تحمل کنم اگه تو همراهم نباشی مرگ من حتمیه
زنده آنهایند که پیکار می کنند ، آنها که جان و تنشان از عزمی راسخ آکنده است ، آن ها که از نشیب تند سرنوشتی بلند ، بالا می روند ، آن ها که اندیشمند به سوی هدفی عالی ، ره می سپرند و روز و شب ، پیوسته در خیال خویش یا وظیفه ای مقدس دارند یا عشقی بزرگ
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
عااااااااااااااااااااالی بود!
عااااااااااااااالی!
ایستادم با قامتی غروبین در انتظار رسیدن تو.ماندم در حیران در چگونه گذراندن فصل غربت تو.می روی و من به ظاهر مانده ام اما دلم با تو راهی شد.شاید یک کمی از احساس غربتم بکاهد و یا کمی از غربت لحظه هایم کم کند.می آیی می دانم در چشمانت در نگاهت می خواندم با آهنگی پر امید کاش می شد دستانم را پر از معنا و نگاهت می کردم بر گردنت می آویختم تا این احساس برای همیشه بر تو بماند
چشمهایم را می بندم و به دنیای با تو بودن پا می گذارم ....صدایت را با گوش جان می شنوم صدایی که مرا به خود می خواند به دور از دنیای گرگ و میش جایی دور تر از دنیای بودن یا نبودن جایی که بودن خویش را در وجودت معنی کنم...به عقربه رقاص زمان نگاه می کنم که بدون توجه به من می رقصد و می رقصد......صدای قلبم را می شنوم که می گوید....صدایم کن صدایم کن.....و من هنوز منتظرم
تو برای دل ما قافله سالار بودی عشق تو برایم زیباتر از هر زیبایی و با شکوه تر از هر منظره ای میباشد تو دنیای ناشناخته ای هستی که فقط من آن را کشف کردم به اندازه همه ی دنیا دوستت دارم و به اندازه ی همه ی پرستشگاه ها می پرستمت و به اندازه ی تمام ستایشگران ستایشت می کنم اگر در راه عشق تو وجودم را به هزاران تکه قسمت کنند هر تکه آن با صدای بلند فریاد میزند تو را دوست دارم ای عشق من دوستت دارم نگاهم تا ابد تا لحظه روئیدن مطلق به دنبال نگاه تو خواهد بود
عشق من گل نازنین من دنیا رو بدون تو نمی تونم تحمل کنم اگه تو همراهم نباشی مرگ من حتمیه
زنده آنهایند که پیکار می کنند ، آنها که جان و تنشان از عزمی راسخ آکنده است ، آن ها که از نشیب تند سرنوشتی بلند ، بالا می روند ، آن ها که اندیشمند به سوی هدفی عالی ، ره می سپرند و روز و شب ، پیوسته در خیال خویش یا وظیفه ای مقدس دارند یا عشقی بزرگ