گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

اکنون


وقتش است....

وقت رفتن به سوی دور و دورتر

سلام کنم یا خداحافظی ؟ نمی دانم !

خداوندا مرا بیامرز،

و دوستم داشته باش

بیش از آنچه من تو را دوست داشتم،

و به من آرامش ببخش

آرامشی که خواب و عشق و سکوت

به من ندادند

اکنون آماده ام

بگو که ترس ندارد

آمین.....

مرا بگذار وبگذر

مرا بگذار وبگذر


که شمعی به پایان رسیده ام،در هزاران شام پر شکیب


و قندیلهایم هر یک


خاکستر متبلوریست از یک جان ناکام .


من دیگر بر پا نخواهم ایستاد ،


چونانکه خاکستر ،دیگر شاخه ی درخت نخواهد شد.


مرا بگذار و بگذر


که گوهری صد پاره ام دور از صدف های پر مهر


گوهر فروشان طماع


مرا با ضربه ها خرد کردند، و هر یک ، پاره ای بر داشتند


بدین امید که پاره هایم گران است


اما گوهر صد پاره را چه ارزش است؟!


مرا بگذار و بگذر


که بیستونی ، مرگ کوهکن دیده ام.


گذشت زمان نقوش منقورم را ، شسته است


و طوفان های موسمی ، خنده های گرم شیرین


و آوای عاشقانه ی فرهادم را ، با خود برده اند.


مرا بگذار و بگذر


که گردا گردم دیوار است


و قفسم ، بر شاخ درختی است،که سالها قبل خشکیده


و مارهای طلایی گرداگردش پیچیده اند.


اکنون دیگر مرابگذار و بگذر . . .