تو کیستی که من این گونه بی تو بی تابم ؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم
تو چیستی که من از موج هر تبسم تو بسان قایق سرگشته روی گردابم
تو درکدام سحر بر کدام اسب سپید؟
تورا کدام خدا؟ تواز کدام جهان؟ تو در کدام کرانه ، تو از کدام صدف ؟
تو در کدام چمن ، همره کدام نسیم؟
تو از کدام سبو؟ ... کدام نشاه دویده است از تو در تن من ؟
که ذره های وجودم تورا که می بینند به رقص می آیند، سرود می خوانند
عشق یک ایمان دائمی است. انسان برای آن ایمان دارد که دارد و برای آن دوست دارد که دارد و بیش از این دلیلی نیست
سلام عزیز دل امدی.... چترت را ببند ...در ایوان خانه من...جز مهربانی نمی بارد...دلم را جا گذاشتم پشت نگاهت اما یادگار بماند که دیگر نیایم پی آن سر به هوا