نمیدونم یادت می یاد موقعی که میرفتی با هم چه عهدی بستیم؟
من عهد بستم که هر هفته که از رفتنت گذشت من غم تنهائیم رو تو یه کتاب
بنویسم و تو هم هر هفته یه بوته گل تو هر جائی که هستی بکاری تا که
دوباره بیای و امروز می بینم کسی که تو باهاش ازدواج کردی یه
باغ پر از گلای رنگارنگ داره و من هم یه کتاب پوسیده به اندازه
شاهنامه...
همیشه بودن توبرام سرابه نازنین
همیشه قسمت من از تو یه خوابه نازنین
تقدیم به.......تو که تنها ترین هستی برای من