گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

سفر

در آغوشم بودی! قطره اشکی بر گونه ات لغزید خواستم با انگشتانم آن قطره اشک را پاک کنم اما...! اما، آن قطره اشک برای انگشتانم آشنا بود ... آشنا بود...؟ یادم آمد....! آن هنگام که خداوند تو را می آفرید خاک تو را با اشکهای من سرشت، راستی به گونه های خیس من نگاه کن، اشکهای من برای انگشتان تو آشنا نیست! زندگی مسابقه نیست زندگی یک سفر است و در آن مسافری باش که در هر گامش ترنم خوش لحظه هاست
نظرات 1 + ارسال نظر
گلاله سه‌شنبه 13 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 04:57 ب.ظ


زندگی زیباست من حس میکنم
خنده ها را می توان تقسیم کرد
میتوان تصویری از لبخند را
بر لب بغضی کهن ترسیم کرد
می توان گلواژه را تفسیر کرد
می توان با نسترن ها شاد بود
می توان با شقایق گریه کرد
می توان با مریم و نرگس
نشست و قصه گفت
می توان پروانه بود و همچو شمعی آب شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد