عابد شهر چشات،دل من اهل ریا نیست
اونی که مثه تو باشه،حتی توی قصه نیست
شب من سیاد وسرده
ستاره چشمات وا کن
نذار از نفس بیافتم
منو از غصه رها کن
چن تا شب باید سحر شه
برای به تو رسیدن
از کدوم حادثه رد شدhttp://i19.tinypic.com/6kpx5rr.jpg
برای با تو پریدن
دل دیوونهءتنها،مثه دنیا بی وفا نیست
هرجای دنیا که باشی،دل من از تو جدا نیست
زندگی زیباست من حس میکنم
خنده ها را می توان تقسیم کرد
میتوان تصویری از لبخند را
بر لب بغضی کهن ترسیم کرد
می توان گلواژه را تفسیر کرد
می توان با نسترن ها شاد بود
می توان با شقایق گریه کرد
می توان با مریم و نرگس
نشست و قصه گفت
می توان پروانه بود و همچو شمعی آب شد