گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

آخر ای دوست

 

آخر ای دوست  , نخواهی پرسید

که دل از دوری رویت چه کشید ؟

سوخت در آتش و خاکستر شد

وعدهای تو به دادش نرسید .

داغ ماتم شد و بر سینه نشست

اشک حسرت شد و بر خاک چکید.

آن همه عهد فراموشت شد ؟

چشم من روشن , روی تو  سپید .

جان به لب اومده در ظلمت غم

کی به دادم رسی ای صبح امید ؟

آخر این عشق مرا خواهد کشت

عاقبت داغ مرا خواهی دید .

دل پر درد << عشق >> مشکن

که خدا بر تو نخواهد بخشید ......

نظرات 1 + ارسال نظر
گلاله چهارشنبه 11 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:45 ق.ظ



تقدیم به کسانی که قلب کوچکشان همیشه دریایی ست
داشتم با عروسکم بازی می کردم.....
تو دنیای بچگی چقدر به من و عروسکم خوش می گذشت..
غروب بود....
غروب دلگیری بود.....
دخترکی رو دیدم که رو به خورشید که در حال رفتن بود ایستاده بود...و می گریست....
دلم برایش سوخت....
با خودم فکر کردم...شاید کسی عروسکشو ازش گرفت..
رفتم جلو پرسیدم...:چرا گریه می کنی...؟!
کی اذیتت کرده....؟ نکنه عروسکتو ازت گرفتن..؟
میخوای با مال من بازی کنی...؟میخوای منم گریه کنم...؟
با اون چشای گریونش نگاهی کرد...و لبخند زدوگفت:
به خاطر غروبه... دلم گرفته...
چشمام گریون و دلم پریشونه...
و رفته به دنیای دل شکسته ها....
بهش گفتم:این دنیا که میگی کجاست؟منم میتونم برم...؟
نگاهی بهم انداخت و بهم لبخند زد...و خیره به خورشید شد...
نگاهی کردم و در عالم بچگی گفتم اون جا چه دنیای خوبی باید باشه....
خوش به حال دلش....
حتما اون جا داره با عروسکا بازی می کنه....
چرخ و فلک سوار میشه....
شایدم سرسره بازی می کنه....
اه خوش به حال دلش....
ارزو کردم....
خدا جونم منو زودتر بزرگم کن تا دل من هم به اون جا بره.....
....و کاش این ارزو را نکرده بودم...
... اینک غروب استو من رو به خورشید ایستاده ام و در جفای پسرکی میگریم...
عروسکم در اغوشم...ودلم پر کشیده یه ان دنیا....
دخترکی به سویم من می اید...
و باز هم تکرار همان قصه تلخ....
و باز هم تکرار.....

نام من عشق است آیا می شناسیدم؟

زخمی ام زخمی سرا پا می شناسیدم؟

با شما طی کرده ام راه درازی را

خسته هستم خسته، آیا می شناسیدم؟

راه شش صد ساله ای از دفتر حافظ

تا غزل های شما، آیا می شناسیدم؟

این زمانم گر چه ابره تیره پوشیدست

من همان خورشیدم اما می شناسیدم؟

پای رهوارش شکسته سنگلاخ دهر

اینک این افتاده از پا را می شناسیدم؟

می شناسد چشم هایم چهره هاتان را

همچنانی که شما ها می شناسیدم

این چنین بیگانه از من رو مگردانید

در مبندیدم به حاشا می شناسیدم؟

من همان دریایتان ای رهروان عشق

رود های روح دریا می شناسیدم

اصل من بودم، بهانه بود فرعی بود

عشق قیس و حسن لیلا می شناسیدم؟

در کفه فرهاد تیغه من نهادم من

من بریدم بیستون را می شناسیدم؟

مسخ کرده چهره ام را گر چه این ایام

با همین دیدار حتی می شناسیدم؟

من همانم آشنای سال های دور

رفته ام از یادتان، یا می شناسیدم؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد