گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

سراپا بغضم




سراپا بغضم

هیچکس را فراموش نکردم اما

خود فراموش شدم

ناله هایم تلخ است

بغض تنهایی من را تو نخواهی فهمید...

تو نخواهی فهمید ...

نظرات 5 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:33 ب.ظ http://www.wall.blogsky.com

سلام
ما هم فراموش شده ایم...
زندگی سخت می گذره...باید باهاش سر کنیم..

سلام شما چرا؟

محمد پای بست پنج‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 05:16 ق.ظ http://www.paybast.parsiblog.com

سلام. خیلی خوشحال می شم اگه به وبلاگ منتخب پارسی بلاگ هم سری بزنید. ممنونم

گلاله دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:40 ب.ظ

شعری برای تو

واژه ها را کنار هم خواهم گذاشت و حرفها را ، تا کلمه ای سازند ،

و کلمه ها را ،

که شاید جمله شود

و شاید معنی شود ...


دوباره واژه ها بیگانگی میکنند ،

دوباره کلمه ها بوی غریبی دارند ،

و دوباره نوشته ام پر از ابهام شده ...


چقدر سخت است هنگامی که میخواهی بنویسی ، اما قلم در دستانت خشکیده

چه سخت است وقتی که حرف داری ، اما لبانت به هم دوخته شده

و چه عذاب آور ، هنگامی که دیدگانت نیز تو را همراهی می کنند ،

و اینگونه کاغذی را نیز که برایت مانده بود تا درد دلت را برایش بی زبان و

بی قلم بگویی ،

تر کرده ...

همه چیز از من گرفته شده ،

نه ...

خود گرفتم ، ناخواسته ،

شاید هم خواسته ولی ندانسته ..

و ... اینک سکوت ...

بهترین و البته تنهاترین صدایی است که می توانم با تو بگویم ،

با تو که سکوتم را خواهی شنید ،

و البته دلی دارم پر از امید ،

که سکوتم را برایت معنی خواهد کرد ..

ای صاحب سکوتم مرا بنگر ،

کسی تو را می خواند که نه رویی برایش مانده که بگوید و نه می تواند بگوید ،

تنها سکوتی را که برایش مانده تقدیم تو می کند و می گوید :

بیا که با شمارش ثانیه ها به انتظارت نشسته ام ...
واژه ها را کنار هم خواهم گذاشت و حرفها را ، تا کلمه ای سازند ،

و کلمه ها را ،

که شاید جمله شود

و شاید معنی شود ...


دوباره واژه ها بیگانگی میکنند ،

دوباره کلمه ها بوی غریبی دارند ،

و دوباره نوشته ام پر از ابهام شده ...


چقدر سخت است هنگامی که میخواهی بنویسی ، اما قلم در دستانت خشکیده

چه سخت است وقتی که حرف داری ، اما لبانت به هم دوخته شده

و چه عذاب آور ، هنگامی که دیدگانت نیز تو را همراهی می کنند ،

و اینگونه کاغذی را نیز که برایت مانده بود تا درد دلت را برایش بی زبان و

بی قلم بگویی ،

تر کرده ...

همه چیز از من گرفته شده ،

نه ...

خود گرفتم ، ناخواسته ،

شاید هم خواسته ولی ندانسته ..

و ... اینک سکوت ...

بهترین و البته تنهاترین صدایی است که می توانم با تو بگویم ،

با تو که سکوتم را خواهی شنید ،

و البته دلی دارم پر از امید ،

که سکوتم را برایت معنی خواهد کرد ..

ای صاحب سکوتم مرا بنگر ،

کسی تو را می خواند که نه رویی برایش مانده که بگوید و نه می تواند بگوید ،

تنها سکوتی را که برایش مانده تقدیم تو می کند و می گوید :

بیا که با شمارش ثانیه ها به انتظارت نشسته ام .

برای کسی که مثل خون تو رگهامه

کاش واژه محبت انقدر با لبها صمیمی بود که برای بیان کردنش به شهامت نیازی نبود.کاش دلها انقدر خالص بودندکه دعاها قبل از پایین امدن دستها مستجاب میشدند

آنیم و آنیما پنج‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 05:33 ب.ظ http://soda721.blogsky.com

سلام خوبین ؟ وبتون قشنگه . ما کلبه مون رو تازه درست کردیم . اگه موافق باشید با هم تبادل لینک کنیم . ولی اونجور که بوش میاد مخالفین چون لینک هیچکس تو وبلاگتون نیست . به هر حال منتظر حضور گرمتون هستیم .

سلام خوبید
باشه منم خوشحالا میشم با هم تبادل لینک کنیم

هوناز دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:03 ب.ظ http://sadegiha.blogsky.com

عالیه عالی. هم مطلب شما هم جوابای گلاله. هر دوتونو میفهمم به خدا.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد