گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

تقدیم به آنکس که دوستش دارم

دلم گرفته همزبون حرفام و از چشام بخون  

میخوام که درد دل کنم بیا و پیش من بمون

  دلم و میدم به تو تویی که دلدار منی 

  غزل میشم برای تو تو که فقط بار منی

غزل غزل برای تو شعر محبت می خونم


یادت باشه که تا ابد عاشق جشمات می مونم


سبد سبد برای تو از باغ دل گل می چینم


برای هدیه کردنش لازمه پیشت بشینم


آخر یه روز این دلم و میدم برای دل تو


مخفی نکن خوب می دونم شدم همه حاصل تو

 

                                                                     تقدیم به آنکس که دوستش دارم

نظرات 2 + ارسال نظر
گلاله جمعه 12 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:18 ب.ظ

صدای آب می آید، مگر

در نهر تنهایی چه می شویند؟

لباس لحظه ها پاک است.

میان آفتاب هشتم دی ماه

طنین برف، نخ های تماشا، چکه های وقت.

طراوت روی آجرهاست، روی استخوان روز.

چه می خواهیم؟

بخار فصل گرد واژه های ماست.

دهان گلخانه فکر است.

***

سفرهایی ترا در کوچه هاشان خواب می بینند.

ترا در قریه های دور مرغانی بهم تبریک می گویند.

***

چرا مردم نمی دانند

که لادن اتفاقی نیست،

نمی دانند در چشمان دم جنبانک امروز برق آب های شط دیروز است؟

چرا مردم نمی دانند

که در گل های ناممکن هوا سرد است؟
*****
((سهراب سپهری))

گلاله یکشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:19 ب.ظ

می سوزم و بانگی نمی آید سوی من
مشتعلم و آبی برآتش نمی آید سوی من
میکده خالی و ساغرو پیمانه خالی
باده فروش ، مستِ دروغ و خمخانه خالی
آغوشها بسته شد دستان بر قلم بشکسته شد
نجوای عاشقان در شب پیوسته ضجه شد
دوستان ماری بودنند در آستین
گرگها ،گوسفندی بودنند در پوستین
عاقبت دزدیدند مهرِ مهربان را
رحمی نکردند این بی هم زبان را
دستان گره در هم ،از هم جدا گشت
ابرازها از وجود در نگاه تنها گشت
مرغ باغ عشق دیگر عندلیب نبود کلاغ بود
در سینه خانه دیگر دل نبود جناق بود
مامن بغضی در گلو شد و فریادها در حنجره خاموش
گویی از مهربانم ندایی ازعشق نمی آید به گوش
گرمای عشق سرمای بهمن به دل داشت همی
مهربان کوهی از سنگ به دل داشت همی
ققنوس عشقم دَم بر آتش دیگر نداد
مرغ نغمه خوانم ،نغمه بر سر دیگر نداد
عشق را گفتم این انتها در کجا دارد نشان
در این دیر خراب ره نشانی نیست بر من بی نشان
صبوری آمد و بهت عشق را بشکست اندرونم
صبر ایوب و گلستان ابراهیم از گذشته تا کنونم
دوستان هم ترانه با من شوید هم صدا
به دنبال عشق باشید ،عشقی بی ریا
عشق می سوزاند تا کنه وجود
عرش را می آورد به زمین به فرود
این همان هبوط اجدادمان بود
این همان سقوط دل نشینمان بود
اما آدم آدمیت را گم نکرد
حوا را در میانه معطل نیز نکرد
سعید ای هم صدا ،ای هم بغض ،ای هم نفس
مهربان را صدا بزن در سینه ام نیست دیگر نفس

گلاله عزیزم من همیشه نام تو را بر زبان دارم گویی که اطرافیان می پندارند که مجنون گشته ام .آری مجنون گشته ام مجنون لیلایی که دل زدستانم ربود .هیچ یاری جز او در کنارم نیست.فقط تویی که همیشه دلواپس منی به فکرمی منو دوست داری بی آنکه توقع ئوست داشتن داشته باشی فرشته مهربانم گلاله قشنگ من ؛من تو رئ با چنان ایمانی دوست دارم که اگر تمام ئنیا هم ملامتم کننئ دست از تو بر نمی دارم .من تو را نه بخاطر رنگ رخ یا خال و خط بلکه تو رو واسه خود خودت دوست می دارم پس آگه سالیان سال هم در هجر تو بسوزم باز هم عاشقانه وصال تو را انتظار می کشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد