گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

،سلام

شنیدام سلام سلامتی میاوردنوشتهای تنهایی من

صدها سلام به تو ای غریبه ،سلام

نمی دانم از کجا آمدی ولی می دانم که درست آمدی .بیا دل من مال توست ،تعجب نکن ،از چشمهایت می شود  فهمید که آمدی تا در دل من خانه کنی ،پس بنشین که قلب من خانه توست.

وقتی که می روی این خانه برای تو تنگ است ،پس خودت را از من دریغ نکن.

گریه کنم تا باور کنی.

که عشق آسان نمود اول درست ،ولی نه برانوشتهای تنهایی منی دل تکه پاره من.

قول دادم که دیگر مست نشوم ،می دانی که دروغ گفتم

 آخر کدامین چشم است که تو را ببیند و مست تو نشود.

من عاشقت هستم ،دوستت دارم ،چون همیشه نمره عشقم بیست بوده و هست.

کاش همه آن چیزی که می خواستم را می توانستم بنویسم

نظرات 1 + ارسال نظر
گلاله یکشنبه 24 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 03:16 ب.ظ

ققنوس؟؟؟
ققنوس پرنده عجیبیست.ققنوس هرگز جفتی ندارد و در تنهایی سکنا میگزیند.منقارش مثل یک نی بلند است و
نزدیک به صد سوراخ روی منقارش قرار دارد.هر سوراخ صدای خاصی از خود ایجاد میکند و رازی را آشکار میکند. چون ترتیبی برای صداها قرار نداده ؛ همیشه غیر قابل پیش بینی هست که کدام صدا زودتر ایجاد میشود.
وقتی ققنوس صداها را از خود ایجاد میکند ؛ همه پرندگان آسمان و همه ماهی های دریا تحت تاثیر قرار میگیرند.همه بادهای وحشی با شنیدن این موسیقی مدهوش کننده؛ و برای درک بهتر آن سکوت میکنند.
ققنوس هزار سال زندگی میکند.او زمان مرگ خود را میداند و وقتی زمان مرگش فرا رسید صدها درخت را جمع میکند و آنها را در یک نقطه آتش میزند و خودش را به درون این آتش میاندازد.با هر یک از سوراخهای منقارش فریاد غم انگیزی از روح خود بر میاورد و به همه اعلام میکند که مرده است.سپس همه پرندگان و حیوانات جمع میشوند تا در زمان مرگ ققنوس حاضر باشند.ققنوس آخرین نفس خود را جمع میکند و بالهای خود را به هم میزند تا شعله افروخته تر شود.به زودی شعله و پرنده به تلی از ذغال تبدیل میشوند و از دل این ذغال گداخته فقط یک جرقه باقی میماند که تبدیل به یک نوزاد ققنوس میشود و از آتش بیرون می آید.
ققنوس نمونه بارز انسان جستجو گر و آگاه هست.با اینکه همیشه تنهاست ولی با یک آواز و صدا همه کائنات را دور خود جمع میکند. وقتی به بلوغ کامل رسید با مرگش زندگی جدیدی آغاز میکند.چنان به عشق اعتقاد دارد که با اینکه به خیال همه دارد در آتش میسوزد و از بین میرود ولی او عشق را آتش و سوزنده نمیپندارد و نمیگذارد عشقش از بین برود و از همان عشق هم تولدی دوباره میابد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد