گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

مطمئن باش برو

مطمئن باش برو
ضربه ات کاری بود
دل من سخت شکست
و چه زشت به من و سادگی ام خندیدی
به من و عشقی پاک که پر از یاد تو بود
وبه یک قلب یتیم که خیالم می گفت تا ابد مال تو بود
تو برو
برو تا راحت تر تکه های دل خود را
آرام سر هم بند زنم........
نظرات 2 + ارسال نظر
گلاله یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 09:03 ب.ظ


بنام افریدگار مهربان
تقدیم به کسی که خیلی دوستش دارم
*****************
با صدایی گرفته از باد پرسیدم : دلیل گریه ام چیست ؟
و باد بدون توجه به سوالم براه خود ادامه داد .
از قطرات باران که بر صورتم می لغزیدند پرسیدم : چرا گریانم ؟
باران هم بدون آمیختن با قطرات اشک من
بر زمین ریخت و به جریان آب پیوست .
آفتاب با ملایمت خاصی بر صورتم می تابید
از او پرسیدم : دلیل اشکم چیست ؟
او هم بدون جوابی به من به ابدیت خود پیوست .
از پرندگان در حال پرواز پرسیدم : دلیل اشک من چیست ؟
آنها هم بدون توجه به سوالم به دنبال رزق و روزی خود رفتند .
تنهایی در کنار رودخانه نشستم و در افکار خود فرو رفتم .
پاسخ به سوال خود را در تمامی طبیعت یافتم
زندگی بدون هدفی وجود ندارد .
بعضی با موفقیت و بعضی با شکست مواجه می شوند

اشک برای سرنوشتی می ریزیم که بر هیچ کس آشکار نشده .

دنبال پاسخی به سوالی هستیم که جواب ندارد
و در آخر می گرییم - برای نامعلوم

غرق در تماشای حرکت زیبا و یکنواخت رودخانه بودم که به ناگاه سوال خود را تکرار کردم :

چرا گریانم ؟
به خاطر اینکه در این زندگی پهناور تنهایی به دنبال حقایقی هستی که بر تو آشکار نیست .
از درخت سالمند پرسیدم : آیا همیشه گریان خواهم بود ؟
او در جوابم گفت : دلیل بودنت را بیاب و به زندگیت جهتی بده
برگی بر صورتم افتاد و اشکانم را پاک کرد
برگ را به دست گرفتم و مبهوت طراحی و پیچیدگی آن شدم

سلام
اگر زمین و زمان دست به دست هم بدهند که ما رو از هم جدا کنند باز هم این دل خسته من واسه تو می تپه با وجود ابینکه می دونه زسیدن بهت محاله اینو خودش با تمام وجودش انتخاب کرده و تا لحظه مرگ منتظرت می مونه..

گلاله یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 11:08 ب.ظ

میگویم که دوستت دارم تا همه عاشقان فریاد مرا بشنوند و به من بنگرند و شرمنده شوند ولی آخر قصه چیست تو بگو ! همیشه از پایان هراسیده ام! آخر می شود این همه عشق تمام شود ؟ جواب خاطره ها ایم را چه بدهم؟ بی تو و صدای مهربانت با کدام لای لای بخوابم ؟ آخر؟ نه! ندارد! باورم نمی شود! نمی شود که ما تمام شود ! می شود؟ ما تمام شود و من بمانم و تو اصلا تو نباشی من می مانم نمی دانم شاید نبود تو از همه چیز این جهان بی رحم وحشتناک تر است آخر قصه چیست نه! نمی شود! عشق که تمام نم
نه! نمی شود! عشق که تمام نمی شود می شود؟ نه نه نه نه اصلا می دانی حالا چه وقت فکر کردن به آخر قصه است؟ اینجا هنوز اول راه است ! همینکه بدانیم آخر قصه هر چه که باشد ما با همیم در یادها و خاطره ها حتی کافی است حالا بیا هراس پایان را از من بگیر حالا بیا به روزهای خوش هنوز نیامده فکر کنیم ! راه زیادی باقی است اما
چگونه می شود قلب داشت اما نبخشیدش؟ چشم داشت اما فرو افتاده نگاه داشتش؟ دست داشت اما در قفا پنهان کردش؟ چگونه می شود ماسه نبود روان نبود جاری نبود وقتی که می شود؟؟ چگونه می شود جوانه نداد شکوفه نداد سبزه نبود وقتی که می شود؟؟ چگونه می شود شبنم نبود زلال نبود آیینه نبود وقتی که می شود؟؟ چگونه می شود نوازش نبود نوازش نکرد پریشان نکرد وقتی که می شود؟؟ چگونه می شود پرنده نبود رها نبود آسمانی نبود وقتی که می شود؟؟ چگونه می شود آدمی بود اما در سینه سنگ پروراند؟

سلام گلم
قسم به چشمات بعد از این جز تو گلی بو نکنم...جز به تو و به خوبیهات به هیچکسی رو نکنم،قسم به اسمت که تو رو تنها نذارم.بعد از این اسمت رو داد

می زنم تا دم دمای آخرین... قطره به قطره خونمو یکجا به نامت می کنم،

دلخوشی های دنیا رو خودم به کامت می کنم... می برمت یه جای دور می شم

برات سنگ صبور،برات یه کلبه می سازم پر از یه رنگی پر نور...روح و دل و جون و

تنم نذر نگاهت می کنم،دنیاها رو فدای اون چهره ماهت می کنم،هرچی که باختی

پای من هر چی که بردم مال تو...دفتر پیر شعرم وقتی که مردم مال تو...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد