گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

اگر اشکهایت برای من جاری نمی شود

اگر اشکهایت برای من جاری نمی شود
پس محبوبم
چشمانت برای من چه فایده ای دارد.
اگر قلبت برای من نمی تپد
پس قلبم برایت چه سودی دارد.
اگر نوای سازت برای من نیست
پس آوازهایت برای من چه سودی دارد.
پس اگر هیچگاه در زندگی عشق نورزیده ای
وجودت در کنار من چه اهمیتی دارد.
محبوبم امیدوارم دلبسته شخص دیگری گردی
تا همراه با درد هجران ، طعم دلپذیر عشق را حس کنی؟
و آنگاه به خاطر این نفرین همواره از من متشکر خواهی بود.
اگر روزی کسی را با تمام وجودت دوست داشته باشی
حرف مرا بشنو
عشقت را
اشکت را
وتپش قلبت را
وبالاتر از هر چیز برق دیدگانت را دنبال کن
و آن روز که عشق رادر روح وجانت حس کردی بی پروا
انرا پذیرفته و لبخند خواهی زد
به ندای قلبت گوش فرا ده و
آنگاه خواهی رفت تا با عشق بزرگت همنشین شوی.
ترا نفرین میکنم
نفرین میکنم که عاشق دیگری گردی
تا در کنار درد هجران
طعم دلپذیر عشق را حس کنی؟و
آنگاه به خاطر نفرین همواره قدر دان من خواهی بود.
نظرات 2 + ارسال نظر
گلاله یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 09:10 ب.ظ

میگویم که دوستت دارم تا همه عاشقان فریاد مرا بشنوند و به من بنگرند و شرمنده شوند ولی آخر قصه چیست تو بگو ! همیشه از پایان هراسیده ام! آخر می شود این همه عشق تمام شود ؟ جواب خاطره ها ایم را چه بدهم؟ بی تو و صدای مهربانت با کدام لای لای بخوابم ؟ آخر؟ نه! ندارد! باورم نمی شود! نمی شود که ما تمام شود ! می شود؟ ما تمام شود و من بمانم و تو اصلا تو نباشی من می مانم نمی دانم شاید نبود تو از همه چیز این جهان بی رحم وحشتناک تر است آخر قصه چیست نه! نمی شود! عشق که تمام نم
نه! نمی شود! عشق که تمام نمی شود می شود؟ نه نه نه نه اصلا می دانی حالا چه وقت فکر کردن به آخر قصه است؟ اینجا هنوز اول راه است ! همینکه بدانیم آخر قصه هر چه که باشد ما با همیم در یادها و خاطره ها حتی کافی است حالا بیا هراس پایان را از من بگیر حالا بیا به روزهای خوش هنوز نیامده فکر کنیم ! راه زیادی باقی است اما
چگونه می شود قلب داشت اما نبخشیدش؟ چشم داشت اما فرو افتاده نگاه داشتش؟ دست داشت اما در قفا پنهان کردش؟ چگونه می شود ماسه نبود روان نبود جاری نبود وقتی که می شود؟؟ چگونه می شود جوانه نداد شکوفه نداد سبزه نبود وقتی که می شود؟؟ چگونه می شود شبنم نبود زلال نبود آیینه نبود وقتی که می شود؟؟ چگونه می شود نوازش نبود نوازش نکرد پریشان نکرد وقتی که می شود؟؟ چگونه می شود پرنده نبود رها نبود آسمانی نبود وقتی که می شود؟؟ چگونه می شود آدمی بود اما در سینه سنگ پروراند

با همـه بـی نیـازی از دنیـا

برده ی یک وجودِ جاویـدم

آسـمانم پر از سـتاره ، ولی



من فقط یک شهاب را دیدم



او چـه زود از تمامِ من رد شد

کـه هـمـیشـه بـرایِ او دیـرم

سایه هائی که شکلِ خاطره هاست



بـاز افـتـاده رویِ تقــدیـرم



ظـاهـرَن یک عروسـکِ نـازم

طرحِ لبخـندِ من تمـاشائیست

پشـتِ ایـن خـطِ قـرمزِ زیـبا

قصـه ی غصـه هایِ پنهانیست



می سپـارم به بـازیِ گـریه

تیـلـه ی رنگـیِ نگـاهم را

غـایبِ تا همیشه حاضرِ من

بُرده همواره اشک و آهم را



جـمـلاتی عجیب می گویـم

همه یک شعرِ تازه می خوانند

اعـترافم به عشق آسان نیست

از من و دردِ من چه می دانند



خـیره ام تا نهایـتِ ممـکن

بـه همـان آسمـانِ رویائی

کاش می شد کنارِ او باشم

مـرگ بر قیـد و بندِ دنیائی

گلاله یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 11:12 ب.ظ

با من مهربان باش من به نوازشهای تو محتاجم نگاهت را از من دریغ مکن بگذار در زلالی چشمانت گم شوم
آخرین تکیه قلبم را به پروانه ای دادم که رنگ پرهایش سوی دیدن را از من گرفت، به او دادم چون از تمامی چیزهای دور و برم پاکتر بود، حتی آبی تر از حوض آبی خونه ی تنهاییم!!!!!

ای عـشق ، ای تلاطمِ بی انـتها ، بیـا

من را بِبَـر میانِ سکوتی پُـر از صـدا



آنجـا کـه با نگـاه کتابی نوشـته اند

گـویـا تر از تمـامِ غـزل هایِ بی ریا



از دستِ سردِ فاصله ها می تـوان گریخت

با گـرمیِ حـضـورِ تـو ای شـعـله ی رها



در پیـلـه ی وجـودِ تـو پـرواز دیـده ام

یک آسـمان کـه می کِشـَدَم تا به نا کجا

********

ای گم شده میان هـیاهـوی ‌سـرنـوشـت

پیـدا شـدی چه دیـر ، ولـی بـاز پُـر بـها



این روزها هم آیِنـه نـقـاشِ چـیره دسـت

بر صـورتم کشـیده خطوطی به رنگِ" ما "



بـا تو عـبورِ ثانـیه هـا سکـته کـرده انـد

لبـخـنـدِِ زنـدگی به درازا کـشـیده تا ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد