-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 مردادماه سال 1386 13:25
وجودم چیزی هست که تو را نجوا می کند... و تنها عشق مرا رها می کند... و نور آن نگاهی ست که تو به من روا می کنی... پس عشق و نور را از من دریغ نکن و بر من بتاب که بی عشق تو؛ بی نگاه تو؛ بی تو رو به غروب رهسپارم.... مرا به طلوعی دیگر برسان
-
راز گل سرخ
پنجشنبه 4 مردادماه سال 1386 12:59
آدما فکر میکنن که گل سرخ مظهر عشق و وفا دوستی و صداقته. آدما در خیالشون به گل سرخ به یه جوره دیگه به یه نحوه ی دیگه نگاه میکنند. اما من تو خیالم به گل سرخ مهربانتر از دیگران نگاه میکنم. من گل سرخ را به کسی هدیه میکنم که خودش مظهری از وفا دوستی و صداقت باشه.تا بتونه گل سرخمو درک کنه.بتونه بوی دلنشینشو از ته دل وارد قلب...
-
سلام نازنینم
پنجشنبه 4 مردادماه سال 1386 12:53
خوشگلم خوبی؟ خیلی دوست دارم دیشب نمی دونی چه حالی داشتم بعد از مدتهادوباره دیدمت. بعد از رفتنت یکساعت داشتم خیره به عکست نگاه می کردم جون نمیذاری عکستو نگه دارم: منم اونا رو با تمام جزئیاتش تو ذهنم بحاطر می سپارم و قاب عکساتو روی دیوار قلبم آویزون میکنم و هر وقت دلم واست تنگ میشه تک تکشونو تو ذهنم مروز میکنم با تمام...
-
سلام گلاله
پنجشنبه 4 مردادماه سال 1386 12:33
سلام.ای مهتاب آسمان شبهای دلتنگی من، با این فاصله ای که بین من و تو میباشد چگونه پاک کردن آن اشکهای روی گونه درخشانت میسر است؟ ای آسمان آبی من، بین من و تو فاصله ای است، پس چگونه دستم را بر روی گونه نازنینت بکشم و تو را نوازش کنم؟ آری من ستاره می شوم و به آسمان زندگی می آیم تا بر چهره درخشانت بوسه بزنم پلکهای مرطوب...
-
عشق یعنی مستی و دیوانگی
پنجشنبه 4 مردادماه سال 1386 12:16
عشق یعنی مستی و دیوانگی عشق یعنی با جهان بیگانگی عشق یعنی شب نخفتن تا سحر عشق یعنی سجده ها با چشم تر عشق یعنی سر به دار آویختن عشق یعنی اشک حسرت ریختن عشق یعنی در جهان رسوا شدن عشق یعنی مست و بی پروا شدن عشق یعنی سوختن یا ساختن عشق یعنی زندگی را باختن عشق یعنی انتظارو انتظار عشق یعنی هر چه بینی عکس یار عشق یعنی دیده...
-
عشق یعنی
پنجشنبه 4 مردادماه سال 1386 12:00
عشق یعنی حسرت شبهای گرم عشق یعنی یاد یک رویای نرم عشق یعنی یک بیابان خاطره عشق یعنی چهار دیوار بدون پنجره عشق یعنی گفتنی با گوش کر عشق یعنی دیدنی با چشم کور عشق یعنی تا ابد بی سرنوشت عشق یعنی آخر خط بهشت عشق یعنی گم شدن در لخظهها عشق یعنی آبی بی انتها عشق یعنی یک سوال بی جواب عشق یعنی راه رفتن توی خواب
-
حکایت عقل و دل
شنبه 23 تیرماه سال 1386 21:19
می خواهم عشقت در دل بمیرد می خواهم تا دیگر، در سر، یادت پایان گیرد چه دعوایی بود... عقل داد می کشید و دل آروم آروم اشک می ریخت.هیچی نظر عقل رو عوض نمی کرد حتی شفافی اشک های دل،چون تصمیمش رو گرفته بود !!! یه پاک کن بزرگ برداشته بود و می خواست اون اسم رو از توی دفتر خاطرات حافظه پاک کنه . عقل می گفت: دیدی؟؟!! دیدی خیلی...
-
چه زود میگذرد عمر
شنبه 23 تیرماه سال 1386 21:18
چه زود میگذرد عمر و بگذار بگذرد. وقتی میگویی هستی و نیستی، وقتی میگویم می رود و نمی رود. حالا پایم بیشتر در بند است و تو نمی دانی از چه حرف میزنم. گاه دانستن تو عذابم می دهد. چه سبکم این روزهای پایانی. چه زود میگذرد عمر و من پیر می شوم بی آنکه نگران باشم و تو جوان می شوی بی آنکه لذت ببری. نگاه می کنم، جاده های پشت سر...
-
ای پرنده ی مهاجر
شنبه 23 تیرماه سال 1386 21:15
ای پرنده ی مهاجر ای پر از شهوت رفتن فاصله قدّ یه دنیاس بین دنیای تو با من تو رفیق شاپرکها من تو فکر گلّمونم تو پی عطر گل سرخ من حریص بوی نونم دنیای تو بی نهایت همه جاش مهمونی نور دنیای من یه کف دست روی سقف سرد یک گور من دارم تو آدمکها می میرم تو برام از پریا قصه میگی؟ من توی پیله ی وحشت می پوسم برام از خنده چرا قصه...
-
سلام گلم امشب شکستم
شنبه 23 تیرماه سال 1386 21:14
کاش امشب از درد نالیدم کاش می دانستی بیش از آنکه درد جسمم را بیازارد روحم را در هم می شکند. امشب به اندازه تمام ثانیه های عمرم بر تو بر خویش و بر تنهائی و چشمان بارانی ام که در انتظار ماندند گریستم. کاش بودی و دست های تنهایم را می فشردی و من سر بر سینه مهرت می گذاشتم تا بغض و ناباوری ام را برای همیشه به گور فراموشی...
-
محتاج
شنبه 23 تیرماه سال 1386 21:13
چقدر اتاق کوچکم با داشتن درهای قفل و پرده های کلفت نا امن است ... چقدر هراسانم امشب ٬ در پناهگاه امن همیشگی دیوارها سردتر از همیشه ٬ مانع از عبور کوچکترین صداها هم نمی شوند... باد پائیزی از شیشه های دوجداره ی پنجره به صورتم حمله می کند... من در کنار تمام آن کسانی که «زندگی» می نام مشان ٬ از همیشه غریبه تر ام !!! و به...
-
وقتی دوباره آمدی سبز خواهم شد........
شنبه 23 تیرماه سال 1386 21:12
تقدیم به تنها بهانه برای زیستنم ِ؛گلاله عزیزم: تو وجنگل... تو به جنگل می مانی تا چشم کار می کند سرسبزی ونشاط رادرچشما نت می توا ن دید دستهایت قامت بلند بلوط است که دروسعت آبی آسما ن سربه خورشید می ساید ا زدلت چه بگویم..... دریا دریا مهربانی است لبخند تو شور امید است وقتی می خندی آ ن چنان شهد امید ازلبانت جاری است که...
-
قدر آیینه آن موقع بدانیم که هست
شنبه 23 تیرماه سال 1386 21:09
-
،سلام
شنبه 23 تیرماه سال 1386 21:07
شنیدام سلام سلامتی میاورد صدها سلام به تو ای غریبه ،سلام نمی دانم از کجا آمدی ولی می دانم که درست آمدی .بیا دل من مال توست ،تعجب نکن ،از چشمهایت می شود فهمید که آمدی تا در دل من خانه کنی ،پس بنشین که قلب من خانه توست. وقتی که می روی این خانه برای تو تنگ است ،پس خودت را از من دریغ نکن. گریه کنم تا باور کنی. که عشق آسان...
-
صدایی ناکام
شنبه 23 تیرماه سال 1386 21:03
آسمان آبی بود و نسیمی در راه برگ انگور افتاد و صدایی ناکام ... هوش خود را بسپار که در آن دم تو از فکر زمان بی خبری لحظه ای رنگ گرفت اوج هستن این جاست به زمان خیره مشو « لحظه ها رفتنی اند » و صدایی پیچید باز برگی افتاد
-
گل زیبای من بر من نظر کن
شنبه 23 تیرماه سال 1386 21:02
گل زیبای من بر من نظر کن نگاه گرم تو بس دلنشین است ببین دستان سرد بی پناهم تمام هستی من بند این است از آن روزی که فهمیدم خطایم دگر صبر و قراری در برم نیست همه امید من برگشتن توست بجز عشقت هوایی در سرم نیست نمی دانی از آن روزی که رفتی همه روزم چو شب تاریک و تار است سرم زیرپر افسردگی هاست حساب دردهایم بی شمار است همه...
-
گلاله عزیزم
یکشنبه 17 تیرماه سال 1386 21:58
عزیزم من تو رو با تمام وجودم حس میکنم نمیتونم حتی برای یک احظه در یاد تو نباشم میدونم خیلی اذیتت میکنم ولی بخدا دست خودم نیست بدون تو من .... ----------------------------------------------------------------------- من و تو هر روز که از ما میگذره عشقم به تو بیشتر میشه باور کن که دیوونتم دیوونه عین همیشه فقط تو پاره تنی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 تیرماه سال 1386 21:55
-
در این سرای بی کسی ~ کسی به در نمی زند
یکشنبه 17 تیرماه سال 1386 21:52
در این سرای بی کسی ~ کسی به در نمی زند به دشت پرملال ما ~ پرنده پر نمی زند یکی ز شب گرفتگان ~ چراغ بَر نمی کند کسی به کوچه سارِ شب ~ درِسحر نمی زند نشسته ام در انتظارِ ~ این غبار بی سوار دریغ کز شبی چنین ~ سپیده سر نمی زند گذرگهی است پر ستم ~ که اندر او به غیر غم یکی صلای آشنا، ~ به رهگذر نمی زند چه چشمِ پاسخ است از...
-
دوستت دارم چون
یکشنبه 17 تیرماه سال 1386 21:50
دوستت دارم چون تو ارزش دوست داشتن را داری ! دوستت دارم چون تو نیز مرا دوست می داری ! دوستت دارم همچو طلوع خورشید در سحر گاه عشق ! دوستت دارم همچو تکه ابرهای سفیدی که در اوج آسمان آبی در حال عبورند ! دوستت دارم چون تو رو میخواهم و تو نیز مرا میخواهی ! دوستت دارم از تمام وجودم ، با احساس پر از محبت و عشق ! دوستت دارم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 تیرماه سال 1386 21:49
تیک تاک ساعت فریاد مرگ ثانیه هاست، اما دوستی ها هیچ وقت نمیمیرند و عشق یعنی تشنه لب بودن در این دریای بی پایان مرگ و نجوایی از آشنایی که پایان این هم همه و غروبی است برای من در این فصل غمگین که آن را تمامی نیست...
-
سلام گلاله عزیزم
یکشنبه 17 تیرماه سال 1386 21:26
سلام عزیزم خوبی دلم واست یه ذره شده اومدم دیدم سر نزدی البته بهت حق میدم فعلا خیلی سرت شلوغه عزیزم راستی تولد مبینا رو هم بهت تبریک میگم عمه شدنت مبارک خیلی دوست دارم
-
اگر که عشق نباشد....
یکشنبه 17 تیرماه سال 1386 21:20
اگر که عشق نباشد به سانِ یکه سوارانِ پهنه کابوس شبی سوارِ مرکبی از نورِ مرگ خواهم شد. و تا قیامتِ خاک تمامِ مردهِ شومم را از هفت خوانِ کینه افلاکیانِ بی فردا گذار خواهم داد. اگر که عشق نباشد به روسیاهیِ این روزهایِ بی ناموس شبی چراغ مرکبیِ بزمِ ننگ خواهم شد و تا شکستنِ تاک شرابِ کهنه روحم را از هفت خطِ مستیِ این...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 تیرماه سال 1386 21:17
بر تن خورشید می پیچد به ناز چادر نیلوفری رنگ غروب تک درختی خشک در پهنای دشت تشنه می ماند در این تنگ غروب از کبود آسمان های روشنی می گریزد جانب آفاق دور در افق بر لاله سرخ شفق می چکد از ابرها باران نور می گشاید دود شب آغوش خویش زندگی را تنگ می گیرد به بر باد وحشی می دود در کوچه ها تیرگی سر می شکد از بام و در شهر می...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 تیرماه سال 1386 23:31
می گویند که تنهایی رازی دارد که پی بردن به آن یافتن گنج بزرگی است آری...این جمله درست است اما... نه برای من که از اول عمر تنها هستم های عاشقان نه لازم است مجنون باشید و نه فرهاد ، تنها خودتان باشید ، همین و بس آهای عاشقان ، ساده نباشید ، عشق را از ته دل بخواهید و انتظار عشق را حتی تا پای مرگ بکشید
-
قول میدم ساکت بمونم
شنبه 9 تیرماه سال 1386 23:25
بهت نمی گم که دوست دارم ولی قسم میخورم که دوست دارم بهت نمی گم که هر چی بخوای بهت میدم چون همه چیزم تویی نمی خوام که خوابت رو ببینم چون تو خیلی خوش تر از خوابی اگه یه روز چشمات پر اشک شد ودنبال یه شونه بودی تا گریه کنی صدام کن قول میدم اشک هاتو پاک کنم و منم با تو گریه کنم اگه دنبال مجسمه سکوت می گشتی تا سرش داد بزنی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 تیرماه سال 1386 23:13
من به2 چیز عشق می ورزم: 1 تو و دیگری وجود تو. به دو چیز اعتقاد دارم:1 خدا ودیگری تو. من در این دنیا 2 چیز می خواهم:1 تو ودیگری خوشبختی تو. من این دنیا را برای 2 چیز می خواهم: 1 تو و دیگری برای با تو موندن. دوست دارم وقتی دلم برات تنگ میشه پشت ابرا برات گریه کنم پس هر وقت بارون اومد بدون که دلم برات تنگ شده گلم آخرش...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 تیرماه سال 1386 23:09
عشق تنها برای یک بار می اید و برای تمام عمرش می اید عشق همان بود که به تو ورزیدم حقیقتا همان یک بار حقیقتا همان یک بار و از بس بدان اویختم تا همیشه همه ی زندگی ام با ان بیش خواهد رفت بس تا همیشه عا شقت می مانم
-
اجازه هست
شنبه 9 تیرماه سال 1386 22:58
اجازه هست خیال کنم تا آخرش مال منی؟ خیال کنم دل منو با رفتنت نمی شکنی ؟اجازه هست خیال کنم بازم می آی می بینمت ؟ با اون چشمای مهربون دوباره چشمک می زنی؟ طپش طپش با چشمکت غزل بگم برای تو با اتکا به عشق تو تو زندگی برم جلو؟ دوست دارم گلاله
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 تیرماه سال 1386 22:23
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم ترانه ها گاهی اوقات ماندگارترین بخش حافظه آدم هستند، بخشی از حافظه که بدون هیچ زحمتی به یاد می آیند و زیر لب تکرار می شوند و می توانی آنها را هزار بار بخوانی و در کنار هر ترانه کلی یادگارهای ذهنی از خاطرات خوب و بد زندگی است که همراه با کلمه ها و آهنگ ترانه در ذهن می آیند و با آن...