گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

خلوت شب را دوست میدارم

صدای سکوت را می پرستم

دل را به دریا میزنم دلم زخمی تر از همیشه ست آهسته به من می گوید

بعداز خدا معبودم اوست اما تازه متوجه میشوم

آنقدر ساکت مانده ام که زبانم از سخن گفتن عاجز شده

چشمانم را میبندم چهره ی زیبایش را تصور میکنم

انگار اعضای بدنم دیگر از مغزم فرمان نمیگیرند

یاد اولین دیدارمان می افتم  ساده وسریع گذشت و به خا طرات پیوست

اینک طمع تلخ انتظار مرا به گورستان عشق  دعوت میکند

چه کنم از دست دل بیمارم .......

حاضر به مرگ نیست

حاضر است تمام زجر هایی دنیا را تحمل کند

اما فقط یاد او دردرونش زنده باشد......

قبلم دستان سردشب را میبوسد.......

هر شب به ماه التماس میکند که جای خودش را به خورشید ندهد

تنها یادمحبوبم ست که به دل شب جلا میدهد....

شب نمادی از اوست برای دل..... 

هستی و موجودیتم ای خدا ........

این ها حرف دل است اما این ها را که میشنود.......

مگر میشود از تیغ هایی درون قلبم سخن نگویم

اخر این دل بیچاره ام چه گناهی مرتکب شده.....

این دلم حرف شنوی از مغزم ندارد

اورا به حال خودش رها میکنم

چون قرار است غم هایش شبی اورا از تپش باز دارد

مرگ برای دل بیمارم تولدی دوباره است.........

با اینکه او نمیفهمد..........

 

در آرزویه ایستادن وسکوت قلبم هستم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد