نان را از من بگیر ، اگر میخواهی ،
هوا را از من بگیر ، اما ؛
خنده ات را نه .
گل سرخ را از من مگیر
سوسنی را که میکاری ،
آبی را که به ناگاه
در شادی تو سر ریز میکند ،
موجی ناگهانی از نقره را
که در تو میزاید .
عشق من ، خنده ی تو
در تاریکترین لحظه ها می شکفد
و در بهاران ، عشق من ،
خنده ات را میخواهم
چون گلی که در انتظارش بودم .
بخند بر شب
بر روز ، بر ماه ،
نان را ، هوا را ،
روشنی را ، بهار را ،
از من بگیر
اما خنده ات را هرگز !
تا چشم از دنیا نبندم
نان را از من بگیر ، اگر میخواهی ،
هوا را از من بگیر ، اما ؛
خنده ات را نه .
گل سرخ را از من مگیر
سوسنی را که میکاری ،
آبی را که به ناگاه
در شادی تو سر ریز میکند ،
موجی ناگهانی از نقره را
که در تو میزاید .
عشق من ، خنده ی تو
در تاریکترین لحظه ها می شکفد
و در بهاران ، عشق من ،
خنده ات را میخواهم
چون گلی که در انتظارش بودم .
بخند بر شب
بر روز ، بر ماه ،
نان را ، هوا را ،
روشنی را ، بهار را ،
از من بگیر
اما خنده ات را هرگز !
تا چشم از دنیا نبندم