در دیر مغان آمد یارم قدحی در دستدر نعل سمند او شکل مه نو پیداآخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیستشمع دل دمسازم بنشست چو او برخاستگر غالیه خوش بو شد در گیسوی او پیچیدبازآی که بازآید عمر شده حافظ | | مست از می و میخواران از نرگس مستش مستوز قد بلند او بالای صنوبر پستوز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هستو افغان ز نظربازان برخاست چو او بنشستور وسمه کمانکش گشت در ابروی او پیوستهر چند که ناید باز تیری که بشد از شست |
از خدا پرسیدم:خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟ خدا جوب داد:گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر،با اعتماد زمان حال ات را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو.ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز .شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن.زندگی شگفت انگیز است فقط اگربدانید که چطور زندگی کنید