گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

مرا بگذار وبگذر

مرا بگذار وبگذر


که شمعی به پایان رسیده ام،در هزاران شام پر شکیب


و قندیلهایم هر یک


خاکستر متبلوریست از یک جان ناکام .


من دیگر بر پا نخواهم ایستاد ،


چونانکه خاکستر ،دیگر شاخه ی درخت نخواهد شد.


مرا بگذار و بگذر


که گوهری صد پاره ام دور از صدف های پر مهر


گوهر فروشان طماع


مرا با ضربه ها خرد کردند، و هر یک ، پاره ای بر داشتند


بدین امید که پاره هایم گران است


اما گوهر صد پاره را چه ارزش است؟!


مرا بگذار و بگذر


که بیستونی ، مرگ کوهکن دیده ام.


گذشت زمان نقوش منقورم را ، شسته است


و طوفان های موسمی ، خنده های گرم شیرین


و آوای عاشقانه ی فرهادم را ، با خود برده اند.


مرا بگذار و بگذر


که گردا گردم دیوار است


و قفسم ، بر شاخ درختی است،که سالها قبل خشکیده


و مارهای طلایی گرداگردش پیچیده اند.


اکنون دیگر مرابگذار و بگذر . . .
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد