دل تنگ غروب
آه اگر از دل عشاق پدیدار آید
تلی از آتش جانسوز و شرر بار آید
سرزند مهر خدائی و پس از چندین سال
از پس ابر کند جلوه پدیدار آید
دل من تنگ غروبی است که از پشت سرش
ماه من سرزده با ناز به دیدار آید
شوق دیدار مه روی تو ما را بکشد
چه شود جمعه این هفته اگر یار آید
زده ام آب به راهش بخدا نزدیک
شب هجران بشود موسم دلدار آید
صحبت غیر مفرما که شود مانع وصل
دل ما در قدم یار گرفتار، آید