خدایا در طلاتم امواج بی رحم زندگی یاریم فرما دیگر مرا دیگر یارای ایستادگی نیست
کشتی وجودم مدت زمانی است که دیگر ناخدا ندارد و مات و سردرگم درظلمات شب بی هدف به هر سو کشیده می شود تا شاید ساحلی بیابد اما مقصد نا پیداست و امیدی به رسیدن نیست
آرزوها همه بر باد رفته اند و روزهایی که منتظرشان بودم هرگز نیامدند
همیشه همین طور بوده اتفاقهای دوست داشتنی هیچگاه بوقوع نمی پیوندند
این روزها خیلی خسته کننده هستند روزهایی تکراری
خسته ام