گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

هله عاشقان بشارت که نماند این جدایی

هله عاشقان بشارت که نماند این جدایی
برسد وصال دولت بکند خدا خدایی

ز کرم مزید آید دو هزار عید آید
دو جهان مرید آید تو هنوز خود کجایی

شکر وفا بکاری سر روح را بخاری
ز زمانه عار داری به نهم فلک برآیی

کرمت به خود کشاند به مراد دل رساند
غم این و آن نماند بدهد صفا صفایی

هله عاشقان صادق مروید جز موافق
که سعادتی است سابق ز درون باوفایی

به مقام خاک بودی سفر نهان نمودی
چو به آدمی رسیدی هله تا به این نپایی

تو مسافری روان کن سفری بر آسمان کن
تو بجنب پاره پاره که خدا دهد رهایی

بنگر به قطره خون که دلش لقب نهادی
که بگشت گرد عالم نه ز راه پر و پایی

نفسی روی به مغرب نفسی روی به مشرق
نفسی به عرش و کرسی که ز نور اولیایی

بنگر به نور دیده که زند بر آسمان‌ها
به کسی که نور دادش بنمای آشنایی

خمش از سخن گزاری تو مگر قدم نداری
تو اگر بزرگواری چه اسیر تنگنایی

مولانا
نظرات 2 + ارسال نظر
گلاله سه‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:40 ب.ظ


حسادت میکنم به رنگ دیوار٬وقتی که اتفاقی سایش بدنت به پوستش را حس میکند.حسادت
میکنم٬به آفتاب وقتی با نوازش آرام پوستت به گرمی میبخشد حسادت میکنم به برگ گیاه
وقتی در گلدان آرام گرفته و حرکت تو از کنارش او را هیجان زده و بی تاب و چرخان میکند
وحسادت میکنم به مادرت هم وقتی چند لحظه قبل از خواب به یاد تو لبخند میزند و به تختت
که همه روزه به هم آغوشی شبت پریشان وبهم ریخته استو به فرش که چند تار مویت را
میان پرزهایش نگه می دارد و به آینه ات که همیشه و هر روز گرمی نگاهت را حس میکند و
به کوچه ات٬درختان باغچه ٬چشمانت و به خودت وبه خدایت و به این قلم که از تو نوشت

گلاله یکشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:22 ب.ظ

هرچی خاطره ی تلخ داری بریز تو یه جعبه. عطر قدیمیت هم بذار داخلش. درش رو محکم ببند. جعبه رو به گوشه ای تاریک از ذهنت ببر.
یه عطر جدید بخر.برو حموم و خودت رو خوب بشور. لباسهای تمیز و نو بپوش.
عطر جدیدت رو انقدر بزن تا خوب حسش کنی. برو رو پشت بوم خونتون. به آسمان آبی نگاه کن، خیلی بزرگه، مثل یه سقف همیشه بالای سرته. حالا به روبرو نگاه کن، یه دشتی بزرگ پر از ساختمون می بینی با آدمای جورواجور. آینده ات مثل روبروته نمی دونی توش چه خبره.
یه نفس عمیق بکش، امروز یه بوی تازه می دی، انگار که خودت نیستی، با بوی تازه هیچ خاطره ای نداری، مثل یه صفحه ی سفیدی برای نوشته های تازه. بذار زندگی روی صفحه های سفیدت هر چی که دلش خواست بنویسه. برای خوب و بدش غصه نخور، حتی یه کتاب شیرین هم توش پر از صفحات تلخه.
به خدا اعتماد کن

خدایا

موج دلتنگیها طوفان دلخوشیهایم شده ...

ناصبوری ام را لغزش به حساب نیاور ...

دنیا رفیق مزاحم است ... کودکی ام را پس نمیدهد....

خـــدایا :

میخواهم برایم بگویی چرا خوابِ شبهای دلتنگیم تعبیر نمی شود؟

چرا هفت فصل عاشقی بهار ندارد ؟

چرا دیگر استجابت دعاهایم تمام شده ؟

میخواهم بدانم ! زمانه که مرا به بازی گرفته به بهشت میرود یا جهنم ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد