گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

معذرت می خوام اما از من نخواه

 

اگه یه روز بغض گلوت رو فشرد قول نمی دم می خندونمت ولی می تونم باهات گریه کنم

اگه یه روز نخواستی به حرفای کسی گوش کنی......قول می دم که خیلی ساکت باشم

اگه یه روز خواستی بری حتما خبرم کن قول نمی دم که ازت بخوام بمونی اما قول می دم باهات بدوم

اگه یه روز سراغم رو گرفتی ازم خبری نبود سری بهم بزن حتما بهت احتیاج دارم

اما اگه یه روز رفتی و دیگه بر نگشتی بهت قول نمی دم که منتظرت می مونم اما ازت می خوام وقتی اومدی یه شاخه گل رو قبرم بزاری...
از من بخواه بمیرم اما از من نخواه که بدون تو زنده بمانم...

نظرات 2 + ارسال نظر
گلاله دوشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:44 ب.ظ

ساده بگویم ، نگاه زاده علاقه است
اگر دو چشم روشن عشق به تو نگاه کند
تو دیگر از ان خود نیستی...
زمان می گذرد و زمانه نیز هم
کودک می شوی
جوان هستی و جوانی نمی کنی ، می گذری
پیر می شوی
باز هم مثل همیشه در پی گمشده ای هستی که با تو هست و نیست
باز در پی ان علاقه پنهان ، ان نگاه همیشه تازه هستی
باز ان دو چشم روشن عشق را در غبار بی امان زمان جستجو می کنی
غافل از اینکه او دیگر تکه ای از تو شده است
سایه ای خوش بر دل تو!

هر وقت احساس تنهایی و سرما میکنم فکر به تو لبحند را به لبهایم برمیگرداند
دلم واقعا برایت تنگ میشه نازنینم
باور نمی کردم

آدمی به سادگی چیدن یک خوشه انگور

عاشق بشود

چشمانت را که دیدم باورم شد !

عاشقتم گلم با تمام وجودم


آخرین نغمه ی تنهایی من

اعتراض بلند به اسارت نیست

نغمه یی تلخ یا خوش

برای برپائی رسوایی آزادی نیست



آخرین نغمه ی من بی شک تنهاست

اما شاید به شکوه لحظه ی تنهایی نیست



عاشقانه شاید هست

عاقلانه شاید نیست



آخرین زمزمه ی شعرواره ی من

از چیست ؟

التماسی سخت یا جیغ بلند

شبحی راست یا آدمی دروغ

هرچه هست و نیست

می دانم



شاید

راز چشم های تو باید باشد

مشروط اگر بتوانم

گلاله جمعه 12 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:26 ب.ظ


کاش می شد نغمه یاران شنید
کاش می شد شور و مستی را چشید
کاش می شد بانگاهش تر شویم
کاش می شد ناز او را هی کشید
کاش می شد عشوه معشوق دید
کاش می شد رنج عشقش را کشید
کاش می شد همچو باران در کویر
با دل و جانش تمنا را کشید
کاش می شد با لبانش یار بود
کاش می شد نوش دارو را چشید
کاش می شد همراه حرف دلش
کاش می شد با دل او زار گریست
کاش می شد غرق خواهش می شدیم
کاش می شد هق هق عاشق نشید
کاش می شد با صدایش مست شد
کاش می شد با حضورش سبز شد
کاش می شد در دلش غوغا بریخت
کاش می شد با لب حسرت گریست
کاش می شد همچون سیاوش بود زار
کاش می شد نغمه هایش را شنید

تقدیم به کسی که مرا عاشق خود کرده
هنوز معنای باران را نفهمیدم که بر آسمان دلم باریدی
هنوز معنای محبت را نمی دانستم که تو در کنج دلم جای دادی
نمی دانم تو را به چه چیز صفت دهم
با کدام گل سرخ جواب محبتهای تو را بدهم
هنوز معنای عشق را نمی دانستم که تو با عشق ورزیدن به من عشق را نشان دادی
وقتی قلم در دست داشتم تا به جای گل سرخ نامه ای برایت بنویسم
هیچی به ذهن نمی رسید به جز اینکه بگویم
دوستت دارم
پس فرصتی برای عاشقی من بده
سلطان قلبم
کاش باور داشتی که همیشه در قلب منی عاشقانه دوستت دارم تا بی نهایت
کاش باور داشتی که در جنگل همیشه سبز خاطراتم تک درخت یادت را همیشه جنگلبان خواهم بود
کاش باور داشتی که غم غصه هایم را مرحمی جزء تو التیام نخواهد بخشید
کاش باور داشتی که تک فانوس شبهای بی ستاره ام هستی
سلطان قلبم
بیا که دیگر زمانی نمانده است برای باور دوباره زندگی
پس دستم را بگیر
والتماس دستم را بپذیر

دوستت دارم به اندازه تمام دنیا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد