گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

خوشگلم

هنوز معنای باران را نفهمیدم که بر آسمان دلم باریدی

هنوز معنای محبت را نمیدانستم که تو در کنج دلم جای دادی

نمی دانم تو را با چه چیز صفت دهم

با چه گل سرخ جواب محبتهای تو را دهم

هیچی به ذهنم نمیرسد جز اینکه بگویم دوستت دارم

 

نظرات 2 + ارسال نظر
گلاله دوشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:48 ب.ظ

امروز کسی باش که واقعا آرزو داری
مهربان و باگذشت
ساده و شفاف
پاک و خالص

با انعطاف و مددرسان


رنج و نگرانی را کنار بگذار


به لحظات زندگی چنان ارزش بده که آرزو داری

امور را از این پس همان طور به پیش بروند

درک کن که با خودخواهی و خود پسندی درد

جسمانی و رنج روانی را برای خود تدارک می بینی

((زندگی کن با مرام های واقعی چون محبت وعفو

وجودی عاشق

از خواسته نفس رها شو

و در وجود خویش به جای رنج دادن و ناسپاسی

به دنبال شوق و امید باش))

فقط یک روز بی ضرر باش

و برای همگان مفید باش

حقیقت را دریاب

نیت کلام و کردار و گفتارت را آرامش بده

اگر باورت نکردند

نهراس

برناتوانی خود برای رسیدن به خواستهای مهرآمیزت
غلبه کن

چنان با محبت رفتار کن که دلیلی برای شرمسار

بودن از خودت نداشته باشی

پیش داوری هایت را کنار بگذار

که رنج پیش از آن حتمی است

همین امروز از بخشش آکنده شو

کس نمی داند فردا چه در راه است

زندگی کوتاه است

درگذشته ها نمان

نگران آینده نباش

فقط یک روز لحظه های امروزت را باامید و اشتیاق به

سمت مسیر ی تازه و سپید ببر

در تاریکی به دنبال چه میگردی ؟

چرانور را نمی جویی ؟

لا اقل یک روز کسی باش که واقعا آرزو داری

چشم همه رو نوشتم سعی میکنم

گلاله جمعه 12 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:30 ب.ظ


پوپکم !
پوپک شیرین سخنم !
این همه فارغ از این شاخه به آن شاخه مپر،
این همه قصه شوم از کس و ناکس مشنو ،
غافل از دام هوس
این همه در بر هر ناکس و هر کس منشین .
پوپکم پوپک شیرین سخنم !
تویی آن شبنم لغزنده گلبرگ امید ،
من از آن دارم بیم ،
کاین لجن زار تو را پوپکم آلوده کند ،
اندرین دشت مخوف،
که تو آزادی اش ای پوپک من می خوانی
زیر هر بوته ی گل ،
لب هر جویه ی آب،
پشت آن کهنه فسونگر دیوار،
که کمین کرده تو را زیر درختان کهن ،
پوپکم! دامی هست ،
گرگ خونخواره ی بدکاره ی بدنامی هست.
سال ها پیش دل من که به عشق ایمان داشت ،
تا که آن نغمه جان بخش تو از دور شنید ،
اندر این مزرع آفت زده شوم حیات ،
شاخ امیدی کاشت.
چشم بر راه تو بودم که تو کی می آیی.
بر سر شاخه ی سر سبز امید دل من ،
که تو کی می خوانی.
پوپکم یادت هست ؟
در دل آن شب افسانه یی مهتابی ،
که بر آن شاخه پریدی ،
لحظه ای چند نشستی ،
نغمه ای چند سرودی ،
گفتم این دشت سیه خوابگه غولان است ،
همه رنگ است و ریا ،
همه افسون و فریب .
صید هم چون تویی ای پوپک خوش پروازم ،
مرغ خوشخوان و خوش آوازم
به خدا آسان است.
این همه برق که روشنگر این صحرا است ،
پرتو مهری نیست ،
نور امیدی نیست ،
آتشین برق نگاهی ز کمینگاهی هست ،
همه گرگ و همه دیو ،
در کمین تو و زیبایی تو ،
پاکی و سادگی و خوبی و رعنایی تو .
مرو ای مرغک زیبا که به هر رهگذری ،
همه دیو اند کمین کرده نبینند تو را ،
دور از دست وفا پنهان از دیده ی عشق ،
نفریب اند تو را .
دکتر شریعتی

دوباره دل هوای با تو بودن کرده
نگو این دل دوری عشقتو باور کرده
دل من خسته ازاین دست به دعاها بردن
همه ی آروزهام با رفتن تو مردن
حالا من یه آرزو دارم تو سینه
که دوباره چشم من تو رو ببینه
واسه پیدا کردنت تن به دل صحرا میدم
آخه تو رنگ چشات هیبت دنیا رو دیدم
توی هفتا آسمون تو تک ستاره ی منی
به خدا ناز دوچشماتوبه دنیا نمیدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد