گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

" دیوانه باران ندیده

 

سهراب گفتی:چشمها را باید شست......شستم ولی !.........

گفتی: جور دیگر باید دید.......دیدم ولی !..............

گفتی زیر باران باید رفت........رفتم ولی !.............

او نه چشمهای خیس و شسته ام را..نه نگاه دیگرم را...هیچ کدام را ندید !!!!

فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت

:

" دیوانه باران ندیده

نظرات 2 + ارسال نظر
گلاله یکشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:34 ب.ظ

گلها چه حرفهای قشنگی هستند
دختران نابینا توی یک کارگاه کوچک دور هم نشسته بودند و داشتند کار می کردند .روی میز مستطیلی کارگاه پر بود از لنگه های قیچی باغبانی دختران مدام بر روی میز دست می کشیدند تا دو لنگه جور پیدا کنند .آن وقت با دقت خاصی لنگه ها را جفت هم قرار می دادند و بعد پرچ شان می کردند.این کار هرروزشان بود.
ظهر که شد بلند شدند عصای شان را برداشتند و از کارگاه بیرون آمدند.
راهرو بلند ساختمان پر شد از صدای خشک عصاها که مدام بر زمین می کوفتند. می رفتند تا به کلاس درس برسند.
آن روز معلم تازه ای در کلاس به انتظار نشسته بود و معلم جوان یک شاخه گل مریم در دستش بودکه عطر تند و مرطوبش را در فضای کلاس می پراکند.
دختران عصا زنان آمدند و پشت نیمکت ها نشستند.
خانم معلم این عطر گل مریم نیست؟
دختری در آخرین ردیف کلاس به انتظار جواب ایستاده بود
درسته دخترم یه شاخه گل مریم تو دست منه...
از میان جمع دختری دیگر به پا خاست و پرسید:
رنگ گلها چه شکلی است خانم معلم؟میشه برامون بگین؟هیچ کس تا حالا از رنگ ها چیزی به ما نگفته خانم
مثلا سرخ سفید یا زرد؟
معلم به فکرواماند نمی دانست چه بگوید سفیذی سرخی ویا زردی را چگونه می توان توصیف کرد؟
از میان شما کسی هست که رنگ گلی را به خاطر داشته باشد؟
نگاه پرسش گرش روی چهره ی دختران سرگردان مانده اما جوابی نمی شنود .کلاس خاموش مانده بود وهمه با چهره های غمگین انتظار می کشیدند.
سایه ی گنگ حسرت بر چشمهای پژمرده و بی فروغشان نشسته بود.
انگار از پرندگان بال شکسته ای پرسیده باشند:
پرواز را به یاد می آورید؟
دختری از کنج کلاس همه را از عذاب سکوت وارهاند و گفت:
شما بگویید خانم معلم ما گل ها را نام میبریم و شما از رنگشان بگویید.
ودختری پرسید:
گل اطلسی؟
اشک از چشمان خانم معلم سرازیر شد و خنده ای از شوق بر لبهایش نشست .
در میان اشک و لبخند جواب داد:
اطلسی به رنگ شرم
دیگری پرسید:
گل مریم؟
معلم گفت:
به رنگ معصومیت
گل یخ؟
به رنگ تنهایی
گل سرخ؟
به رنگ عشق
گل شقایق؟
به رنگ گل فریاد
گل زرد؟
به رنگ یک آه
گل نرگس؟
به رنگ صبح بهار
گل بنفشه؟
به رنگ سلام
وکلاس یک صدا از شوق به فریاد آمد:
گلها چه حرفهای قشنگی هستند خانم معلم!
از آن روز به بعد هیچ کدام از دختر ها حاضر نشدند که قیچی گل چینی بسازند...

و گل سرخ به رنگ تو عزیزم
و من آن سائلی هستم که همیشه

از سائلی گریزان بود

من امروز

به سائلی خود میبالم

چون متکدی عشق توام

گلاله جمعه 12 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:24 ب.ظ

امروز کسی دلش گرفت
غمش گرفت
بلور اشک او شکست
تنهایی کنار او نشست
دختری گریست
از فراغ او
از جفای او
از نگاه بی وفای او
از بهانه های او
امروز کسی دلش گرفت
دختری گریست
اشک او نهایتی نداشت
رودخانه ای روان شد از اشک او
دگر تبسمی به لب نداشت
گوش می کنم به او
حتی گلایه ای به لب نداشت
تنم از حرارت چشمهای عاشقش بسوخت
اما او از این سوختن شکایتی نداشت
امروز من دلم گرفت و آن دخترک که گفتم گریست منم
آن عاشقی که پیکرش بسوخت منم
آن جفا کشیده از نگاه بی وفا ی او منم
آن کسی که غرق شد در رودخانه اشک خود منم
آن کسی که هیچ وقت هیچ گلایه ای به لب نداشت منم
آری عشق من، آن که امروز برای رفتنش از این خاک سرد شک نداشت منم

محبوبم ، اشکهایت را پاک کن!زیرا عشقی که چشمان ما را گشوده وما را خادم خویش ساخته ،موهبت صبوری و شکیبایی رانیزبه ما ارزانی میدارد. اشکهایت را پاک کن و ارام بگیر،زیرا ما با عشق میثاق بسته ایم وبرای ان عشق است که رنج نداری،تلخی بی نوایی ودردجدایی را تاب می اوریم
ای کسی که وجودم ز وجود پر وجودت به وجود آمده است، من ز قربان وجودی که وجودم ز وجودش به وجود آمده است. (دوستت دارم عزیزم)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد