گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

" دیوانه باران ندیده

 

سهراب گفتی:چشمها را باید شست......شستم ولی !.........

گفتی: جور دیگر باید دید.......دیدم ولی !..............

گفتی زیر باران باید رفت........رفتم ولی !.............

او نه چشمهای خیس و شسته ام را..نه نگاه دیگرم را...هیچ کدام را ندید !!!!

فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت

:

" دیوانه باران ندیده

نظرات 2 + ارسال نظر
گلاله یکشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:16 ب.ظ

تورا چه دردیست که در نهان خلوت خود؛میزنی آوا
و نشاط زندگی را از کف من می ربایی.
بگذار تا تو را جاری سازم از چشمانم وبخوانم
با صدای تو که تنها گشته ام؛.........
....که مرا با رنج بودن تنها گذارده
اند....تنها......
سر گذشت من به زهر لحظه های تلخ آلوده گشته.....
....من خواب وجودم را پرپر کرده ام وسر بر بالش
تاریک تنهایی گذارده ام.
.......تا شب را زودتر از سر گذرانم
اما میان دو لحظه پوچ مانده ام......انگار دری به
سردی خاک باز کردم
گورستان به زندگیم تابیده........
دستم را ببین؛راه زندگیم در تو خاموش می شود..
.راهی در تهی......سفری به تاریکی...........راهی که
از شب
آغاز شد؛به آفتاب رسید.....واکنون از مرز گمشدن
میگذرد.......
کنار مششتی خاک در دور دست خودم تنها شده ام
وصدایی که می گوید تا ابدیت غم وتنهایی

من هیچ از تو نمیخواهم خدا همه چیز را از من بگیر جانم روحم همه چیزم را فقط بگذار به حق بندگیت یک چیز را داشته باشم خدا من هیچ نمیخواهم من فقط عشق گلاله را میخواهم

خدا مرا بکش ویرانم کن ولی این عشق را هیچ گاه از من نگیرحتی موقعی که جسمم زیر خاک میپوسد

مرا دیوانه این عشق تو کردی خودت مرا دریاب

من عاشق را دریاب



آنکه میگوید دوستت دارم خنیاگر غمگینی است که آوازش را از دست داده

ای کاش عشق را

زبان سخن بود

هزار کاکلی شاید نگاه توست

هزار قناری غمگین در گلوی من است

ای کاش عشق را زبان سخن بود

آنکه میگوید دوستت دارم دل غمگینی است که مهتابش را از دست داده

ای کاش عشق را زبان سخن بود

هزار خورشید خندان در خرام توست

هزار ستاره گریان در تمنای من

ای کاش عشق را زبان سخن بود

گلاله سه‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:40 ب.ظ

انتظار درد آور است.فراموشی درد آور است اما بی تصمیمی از هر رنجی بدتر است

آنگاه که زندگی همچون ترانه ای جاری می گردد شاد بودن آسان است اما ارزش انسان زمانی آشکار می گردد که در شرایط آشفته نیز لبخند به لب دارد
می توانی هر هفته به عبادتگاهی باشکوه بروی و به تمام گفته های کتاب مقدس عمل کنی و اسم خود را انسان کامل بگذاری، اما اگر در دلت عبادتگاه نداشته باشی، نخواهی توانست دلت را در عبادتگاه بیابی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد