گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

بی تاب توام عزیزم

دوستت دارم به وسعت دریای چشمهایت

عاشقتم به وسعت صبوری شبهات

فدایت میشم به وسعت لبخدهایت

دلتنگتم به وسعت گریه هات

همه بالاییها قابل شمارش هستند اما گلاله جونم

عشق دو طرفه بین من و تو به وسعت قلب صاف و بی ریای توست که هیچ گاه قابل شمارش نیست

برای لحظه ای در آغوش تو بودن بی تاب ترم تا دمی دیگر نفس کشیدن

نظرات 2 + ارسال نظر
گلاله یکشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:33 ب.ظ

سلام گلم
سلام عشقم
سلام عمرم
آخ چقدر وقتی که صدات می کنم آروم می گیرم
آخ گلم چقدر دلم هوات و کرده
این روزا همه چیز مشکل شده حتی زنده کردن خاطره ها
اینجا کسایی هستن که نمی زارن من به یادت باشم
اما آخ چه کیفی داره وقتی دور از چشم و حرفای همه آدمهای به نظر عاقل می ری یه گوشه و تا اونجایی که دلت می خواد
یا شایدم تا ته ته دنیا به اون کسی که عشقته ، دوستش داری، یا می خوای که همیشه باهاش باشی فکر می کنی و هی تا صبح واسه خودت رویا ببافی
بعضی موقه ها چقدر احمق شدن و دیونگی مزه می ده
آخ عشقم کاش می دونستی که چقدر از این همه فکرای قشنگ و درست دیگران خسته شدم
دلم می خواد مثل بچه ها باشم
دلم می خوای حرفای بچه گونه بزنم
دلم می خواد برم توی کوچه با بچه ها بازی کنم
دلم می خواد بلند بلند بدون اینکه به کسی توضیحی بدم گریه کنم
اما نه مثل اینکه نمی شه همه مدام می گن
دختره عاقل باش
دختره جلوی پات و نگاه کن
دختره حواست جمع باشه
دختره مواظب باش
کاش می تونستم برای اینکه عاشقت شدم روزی هزار بار به دیگران توضیح ندم
کاش می شد برای اینکه بتونم زنده بمونم دیگه بهت نامه ندم
کاش می شد برای اینکه ....
آخ که هر چی می گم حرفام تمومی نداره
تو خودت راهی جلوی پای من بزار

سلام شیرینم
عزیز راه دورم
قربونت برم الهی
شاپرک سپیدم
من هم با یاد تو نفس می کشم
با عشق تو زنده ام
دل در گرو مهر تو دارم
نمیدونی از غم دوریت چی میکشم
گاهی وقت ها مثلا آخر شب ها که می خوای بخوابی یه دل تنهایی هست که یکم اون ور تر می تپه برای تو.یادت باشه فقط تو بودی که تونستی وارد قلبم بشی بدون اینکه قفلشو بشکنی.یادت باشه من شب ها حتی تو رویا هام با تو حرف میزنم تویی که یادت و خیالت هم آرامش بخشه.هیچ میدونی موقعی که یکم ازم دور میشی چقدر غصه دار میشم اون وقته که چشمم دنبال چشای قشنگت میگرده که با هر نگاه کلی انرژی ازشون دریافت میکنم.دستام دنبال دست های مهربونت میگرده تا بدونه هستی همیشه میمونی.خودت میدونی که این واژه ها نمیتونن اون چیزی رو که تو عمق وجودمه ابراز کنن... دوست دارم گلاله

وقتی میخوام از تو بنویسم نه تنها واژه ها در مقابلت کم میارن حتی به احترام حضور سبزت در مقابلت سر تعظیم فرود می آورند....

گلاله جمعه 12 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:39 ب.ظ


نگاهت

با نگاهم

آشنا شد

دلم

در دام عشقت مبتلا شد

قلم بتراشم از هر استخوانم

مرکب گیرم از خون رگانم

بگیرم کاغذی از پرده ی دل

نویسم بهر یار مهربانم

دل من را شکستی ای گل زیبا رخ من

زدی آتش تو

بر روح و روانم

تو رفتی و

بکردی خرد این جسم جوانم

شکستی شیشه دل را

زدی آتش به جانم.

زیباترین قلب


روزی مرد جوانی وسط شهر ایستاده بود و ادعا میکرد زیباترین قلب را در تمام آن منطقه دارد. جمعیت زیادی جمع شدند. قلب او کاملا سالم بود و هیچ خدشه ای بر آن وارد نشده بود. پس همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیده اند. مرد جوان در کمال افتخار، با صدایی بلندتر به تعریف قلب خود پرداخت. ناگهان پیرمردی جلوی جمعیت آمد و گفت: اما قلب تو به زیبایی قلب من نیست

مرد جوان و بقیه جمعیت به قلب پیرمرد نگاه کردند. قلب او با قدرت تمام می تپید، اما پر از زخم بود. قسمتهایی از قلب او برداشته شده بود وتکه هایی جایگزین آنها شده بود؛ اما آنها به درستی جاهای خالی را پر نکرده بودند و گوشه هایی دندانه دندانه در قلب او دیده می شد. در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجود داشت که هیچ تکه ای آنها را پر نکرده بود. مردم با نگاهی خیره به او می نگریستند و با خود فکر می کردند که این پیرمرد چطور ادعا میکند که قلب زیباتری دارد

مرد جوان به قلب پیرمرد اشاره کرد و گفت: تو حتما شوخی می کنی... قلبت را با قلب من مقایسه کن. قلب تو، تنها مشتی زخم و خراش و بریدگی است. پیرمرد گفت: درست است، قلب تو سالم به نظر می رسد. اما من هرگز قلبم را با قلب تو عوض نمی کنم. میدانی، هر زخمی نشانگر انسانی است که من عشقم را به او داده ام؛ من بخشی از قلبم را جدا کرده ام و به او بخشیده ام. گاهی او بخشی از قلب خود را به من داده است که به جای آن تکه بخشیده شده قرار داده ام. اما چون این دو عین هم نبوده اند، گوشه هایی دندانه دندانه در قلب خود دارم که برایم عزیزند، چرا که یادآور عشق میان دو انسان هستند

بعضی وقتها بخشی از قلبم را به کسانی بخشیده ام، اما آنها چیزی از قلب خود به من نداده اند. اینها همین شیارهای عمیق هستند. گرچه دردآورند، اما یادآور عشقی هستند که داشته ام. امیدوارم که آنها هم روزی برگردند و آن شیاره های عمیق را با قطعه ای که من در انتظارش بوده ام، پر کنند. پس حالا می بینی که زیبایی واقعی چیست؟ مرد جوان بی هیچ سخنی ایستاد. در حالی که اشک از گونه هایش سرازیر می شد به سمت پیرمرد رفت. از قلب جوان و سالم خود قطعه ای بیرون آورد و با دستهای لرزان به پیرمرد تقدیم کرد. پیرمرد آن را گرفت ودر قلبش جا داد و بخشی از قلب پیر و زخمی خود را در جای زخم قلب مرد جوان گذاشت. مرد جان به قلبش نگاه کرد؛ سالم نبود، اما از همیشه زیبا تر بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد