سلام.ای مهتاب آسمان شبهای دلتنگی من، با این فاصله ای که بین من و تو میباشد چگونه پاک کردن آن اشکهای روی گونه درخشانت میسر است؟ ای آسمان آبی من، بین من و تو فاصله ای است، پس چگونه دستم را بر روی گونه نازنینت بکشم و تو را نوازش کنم؟
آری من ستاره می شوم و به آسمان زندگی می آیم تا بر چهره درخشانت بوسه بزنم
پلکهای مرطوب مرا باور کن ، این باران نیست که میبارد ، صدای خسته ی من است که از چشمانم بیرون میریزند.
گر سینه شود تنگ خدا با ماست ....
تویی که اسم زلالت بهترین واژه رو لبهاس
واسه دیدنت هنوزم چشم من پر از تمناس
قصه ی من و تو مثل قصه ی برکه و دریاس
قصه ی رسیدن شب به طلوع صبح فرداس
با دلی پر از گلایه ، از زمونه می نویسم
گریه های بی صدامو بی بهونه می نویسم
دردمو بگو به جز تو، کی میدونه کی میدونه
منو تنها چشمای تو، به سپیده می رسونه
نمی خوام تو این هیاهو همنشین سایه باشم
برای به تو رسیدن، باید از خودم جدا شم
لحظه های بی تو بودن میگذره اما به سختی ...
من یاد گرفته ام: مهم نیست که در زندگی چه داری، بلکه مهم اینست که چه کسی را داری
تلاش نکن زندگی رابفهمی،
زندگی رازندگی کن!
تلاش نکن عشق رابفهمی،
عاشق شو !
وچنین است که خواهی دانست.
این دانستن حاصل تجربه توست.