گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

محتاج

چقدر اتاق کوچکم

با داشتن درهای قفل و پرده های کلفت

نا امن است ...

چقدر هراسانم امشب ٬ در پناهگاه امن همیشگی

دیوارها سردتر از همیشه ٬ مانع از عبور کوچکترین صداها هم نمی شوند...

باد پائیزی از شیشه های دوجداره ی پنجره به صورتم حمله می کند...

من در کنار تمام آن کسانی که «زندگی» می نام مشان ٬ از همیشه غریبه تر ام !!!

و به خدای خودم از همیشه محتاج تر...........

 

چه باشم

چه نباشیم

قرار بر این است

تو را به حسرت زمزمه کنیم

نظرات 1 + ارسال نظر
گلاله یکشنبه 24 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 03:14 ب.ظ

هر انسانی که بدنیا می آید برای یافتن گمشده ای می آید که رسالت اوست . من هم چیزی را گم کرده بودم که نمی دانستم چیست . بارها و بارها اتفاق می افتاد که احساس می کردم آن را یافته ام ، زمانی در لذت های حقیقی و نا حقیقی ام ، زمانی در نوشتن هایم ، زمانی در آموختن علم ، زمانی در جسارتم برای بد بودن ، زمانی در شعر و زمانی در تو

تمام روز را راه می رفتیم
تشنه ، خسته ، پشیمان از زندگی
به دیواری رسیدیم غیر قابل نفوذ
گفتند آن سوی این سد عظیم آرزوها بر آورده می شوند
او تمام رموز عبور را به من آموخت
و گفت : گاهی شایسته ها مجال نمی یابند
،توانستن و نرسیدن را بیاموز
!!!!!وقت باز گشت است


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد