گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

جلسه محاکمه عشق بود و قاضی عقل, و عشق محکوم به تبعید به دورترین نقطه مغز شده بود. یعنی فراموشی!

قلب تقاضای عفو عشق را داشت, ولی همه اعضا با او مخالف بودند. قلب شروع کرد به طرفداری از عشق!

آهای چشم مگر تو نبودی که هر روز آرزوی دیدن اونو داشتی؟!

ای گوش مگر تو نبودی که در آرزوی شنیدن صدایش بودی؟!

و شما پاها که همیشه آماده رفتن به سویش بودید! حالا چرا اینچنین با او مخالفید؟

همه اعضا روی برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترک کردند!...

نظرات 1 + ارسال نظر
گلاله جمعه 8 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:55 ب.ظ

هیچ که از رفتن من غصه نخورد
هیچ که با موندن من شاد نشد
وقتی رفتم کسی قلبش نگرفت
بغض هیچ آدمی فریاد نشد
وقتی رفتم کسی غصه اش نگرفت
وقتی رفتم کسی بد رقم نکرد
دل من می خواست تلافی بکنه
پس چه شد هیچ کسی عاشقم نکرد
وقتی رفتم نه که بارون نگرفت
هوا صاف و خیلیم آفتابی بود
اگه شب میرفتم و خورشیدم نبود
آسمون خوب می دونم مهتابی بود
دم رفتن کسی گفت سفر بخیر
که واسم غریب و ناشناخته بود
اما اون وقتی رسید که قلب من
همه آرزوهاش و باخته بود
چهره هیچ کسی پژمرده نبود
گل ها اما همه پژمرده بودن
کسایی که واسشون مهم بودم
همه شاید یه جوری مرده بودن
وقتی رفتم کسی غصه اش نگرفت
وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد
دل من میخواست تلافی بکنه
پس چه شه هیچ کسی عاشقم نکرد

"فکر نکنی دوری و اینجا نیستی * قلب من اونجاست تو تنها نیستی"

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد