گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

گلاله خوشگل من سلام

درد دل منو گلاله

 خیلی جالبه: از سوسک می ترسیم................از له کردن شخصیت دیگران مثل سوسک نمیترسیم. از عنکبوت میترسیم................از اینکه تمام زندگیمون تار عنکبوت ببنده نمی ترسیم. از خوب سرخ نشدن قورمه سبزی میترسیم................از سرخ شدن ادما از خجالت نمیترسیم. از سرما خوردگی میترسیم................از سرخورده کردن دوستامون نمیترسیم. از شکستن لیوان میترسیم................از شکستن دل ادما نمیترسیم
نظرات 1 + ارسال نظر
گلاله پنج‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:38 ب.ظ


دوست دارم سرود عشق را با تو بخوانم
دوست دارم نغمه محبت ساز کنم و سرود عشق را با محبوبه خود بخوانم و همچون ژاله سحری قطرات اشک خود را بر گلبرگ عارضش فرو چکانم و همچون باد صبا پیام دلباختگی را بر روح لطیفش فرو خوانم و بر روی چهره دلفریبش خم شوم و آهسته در گوشش بگویم « دلبر ماه روی من !دیده بگشا و دمی بنگر تا از چشمان فتنه انگیزت سرنوشت خویش را دریابم . چشم بردار و لختی بر من نظاره کن ، زیرا نگاه جانفزای تو برای روح خسته من از نخستین اشعه های خورشید گرامی تر است .
سخن بگو ! چقدر آهنگ جانفزایت در دل من تاثیر می کند ! گویی هر کلامی که از میان لبان شیرین تو بیرون می آید آوای فرشته ای است که مرا از این عالم بدر می کند و در آسمان عشق پرواز می دهد .
هنگامی که آواز دلربای تو در گوش من طنین انداز می شود روح شیفته من همچون معبدی که ناقوسهای خود را نوازش دهد بخویش می آید و نغمه سرایی می کند .
زیبای من ! سیاره گرم و پرالتهاب من !
کلامی بگو و خاموش شو ! همین یک کلام برا ی من کافیست تا در سیاره وجودت حیران و سر گردان باشم . وقتی آهنگی از وجود تو به گوش من می رسد روح من همه اندیشه تو را در می یابد و با نگاههای آتشین تو روح من شعله ور می شود .
دلربای من ! دنیا زیباست و زندگی در کنار تو در این دنیای زیبا، زیباتر ! پس بیا تا با یکدیگر قدم در وادی عشق بگذاریم و درآن آشیان زیبا خانه گیریم و تا روزیکه انوار جفا کار خورشید گلبرگهای بنفشه زندگی را پژمرده نکرده اند در آنجا بسر بریم
پرنده کوچک من ! این دل من لانه توست . پرواز کن و درآن فرود آی و آنگاه سخن بگو ، لبخند بزن و نغمه سرایی کن ، بگذار لختی چند به شنیدن آهنگ دلربای تو تمام غمهای عالم را فراموش کنم و در آسمان اندیشه بال و پر بگشایم .
و ای کاش ! ای کاش !
هیچ وقت آن روز نرسد که روزگار حسود با دم سرد خود سینه گرم تو را از حرکت باز دارد و گل شاداب جوانیت را پژمرده کند .
ای کاش روزی نرسد که دست یغما گر ایام اثر بوسه هایی را که هنگام شکفتن نهال عشقمان به من داده ای از روی لبان تو برباید و بجای آن جز خاطره چیزی نماند ،ای کاش هرگز این اتفاق نیافتد !!
ای کاش روزگاری نیاید که دیدگان شهلای تو بیاد گذشته اشک بریزد و لبان غنچه آسایت بخاطر ایام گذشته آه سوزان برآورد .
هر گز این اتفاق نخواهد افتاد .
سر بردار و در قلب من نگاه کن که هنوز نهال زیبای عشقمان شاخ و برگ گسترانده و گل جوانی تو در وجود پیر من عطر افشانی میکند و از هر جوانی جوان تر می شوم .
آری ! هیچ اتفاقی مارا از هم جدا نخواهد ساخت . و آنگاه که نسیم مرگ بوزد و بخواهد شمع حیات مار ا خاموش کند بدان که روح هر دوی ما بار سفر خواهد بست و بسوی دنیای زیباتر و پرشکوهتر روی خواهد آورد و من در آنجا برای همیشه در کنار تو خواهم آرمید و تا ابد تو را تنگ در آغوش خواهم داشت همچون پرستوهای عاشق که در فصل خزان دو به دو آشیان خود را ترک می گویند و به سوی مناطق دور دست پرواز می کنند .
همیشه باهم پرواز خواهیم کرد حتی پرواز ابدیت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد