منو انتظار و کابوس تنهایی منو حس اینکه هر لحظه اینجایی دارم آیینهها رو گم میکنم کم کم تو رو هر طرف رو میکنم میبینم نگو از تو چشمام چیزی نمیخونی دارم از خودم با فکر تو رد میشم دارم عاشقی رو با تو بلد میشم
سعید
پنجشنبه 17 خردادماه سال 1386 ساعت 08:19 ب.ظ
از گابریل گارسیا مارکز می پرسند اگه بخوای یه کتاب صد صفحه ای در مورد امید بنویسی، چی می نویسی؟ میگه 99 صفحه رو خالی می ذارم. صفحه ی آخر سطر آخر می نویسم : امید آخرین چیزی است که می میرد.منم با امید وصال تو زنده ام امیدم را از من نگیر. دوستت دارم
سعید
پنجشنبه 17 خردادماه سال 1386 ساعت 08:12 ب.ظ